راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام و یاد خداوند حاضر و ناظر این بلاگ جهت ترویج و تبلیغ مباحث معرفتی و بصیرتی ایجاد شده است امیدوارم که مفید فایده باشد

خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۷ ق.ظ

خاطره رزمنده بزرگ همت کوچک قامت

خاطره رزمنده بزرگ همت کوچک قامت 
 

به خدا سوگند اگر مرا بکشید و خونم را بر زمین بریزید، در هر قطره ی خونم نام مقدس خمینی را خواهید یافت. آیت الله شهید سیدمحمد سعیدی

از او اصرار و از ما انکار، دست بردار نبود. هرچی می گفتیم یک چیز دیگری جواب می داد. هیچ جوری راضی نمی شد.
 کمربندش که دو دور راحت دور کمرش پیچیده بود، پوتین هایش که بندهای آن را مثل شال گردن دور ساق پاش بسته بود
 و بلوزی که جیب هایش توی شلوارش رفته بود و سرشانه هاش افتاده بود روی آرنج،

وضع خنده داری را به وجود آورده بود با این حال حریف زبانش نمی شدیم و گفتم: 

خب حالا که اصرار داری باشد و فرستادیمش با راننده دنبال غذا که دیدم نرفته برگشت.
 به اخویمان که با ماشین رفته بود گفتم چی شد؟ لبخندزنان گفت:
از خودش بپرس گفتم چی شد، پسر شجاع؟
 همان طور که سرش پایین بود گفت: ندادند بیارم.
 گفتند، مورچه چیه که فانوسقه ببنده! بچه ها از خنده غش کرده بودند.
 بعد گفت: یعنی چی؟ گفتم: یعنی اینکه شما نمیتوانید غذای بچه ها را بیاورید. 
منبع : منبع : بر گرفته از ماهنامه فرهنگ ایثار
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۵
حبیب غفاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی