رویدادهای زمان احتضار « جان دادن و مُردن»
رویدادهای زمان احتضار « جان دادن و مُردن»
قرآن در بیان مرگ و قطع روح از بدن در لحظه ی نهایی به ابعاد مختلف و حالات مربوط به احتضار اشاره می کند و توجه انسان ها را به آن لحظه ی حساس جلب و آنان را به پرهیز از باورهای باطل و گناهان دعوت می نماید . در هنگام مرگ رویدادهای بسیاری رخ می دهد که می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1- رسیدن جان به گلو
یکی از حالت های زمان احتضار که شدت آن را نیز بیان می کند ، رسیدن جان به گلو است . قرآن ، از چنین تعبیری برای بیان وحشت زیاد در غیراحتضار نیز بهره جسته است و آن ، هنگام غالب شـدن هـراس ناشی از هجوم دشمنـان در عرصه ی کارزاراسـت .[1] نظیر همین تعبیر در مورد حشر انسان ها در معاد نیز آمده است .[2]
رسیدن جان به گلو ، در دوجای قرآن ذکر شده است . خداوند در سوره ی قیامت ، ضمن منع انسان ها از برگزیدن دنیا بر آخرت ، آن ها را متوجه این لحظه ی حساس کرده است : کلّا اذا بلغت التّراقی[3] » ( چنین نیست ، باش تا جانشان به گلو رسد . ) فاعل « بلغت » نفس است[4] و « تراقی » جمع ترقوه ، به معنای استخوانی که گلو را از چپ به راست دربرگرفته[5] یا به معنای جلو حلق و بالای سینه است .[6]
همچنین در سوره ی واقعه ، رسیدن جان به گلو ، دلیلی بر قدرت الهی و عجز انسان ها از رویارویی با پدیده های گوناگون و از جمله مرگ دانسته شده : «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ * فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ »[7] (پس چرا آنگاه که [جان شما] به گلو مىرسد، و در آن هنگام خود نظارهگرید- و ما به آن [محتضر] از شما نزدیکتریم ولى نمىبینید- پس چرا، اگر شما بىجزا مىمانید [و حساب و کتابى در کار نیست]، اگر راست مىگویید، [روح] را برنمىگردانید؟ ) گفته شده که مراد از آیه ی آخر این است که اگر در ادعای خود صادق اید ، چرا روح محتضر را از هر طریقی که می توانید حتی به صورت نادر و اتفاقی بازنمی گردانید .[8] )
در آیات پیشین ، افزون بر اشاره به نگاه های آکنده از دل سوزی و آمیخته با رعب اطرافیان محتضر به او که با زبان قال یا حال از اطرافیان کمک می طلبد[9] ، به نزدیک تر بودن خداوند از اطرافیان به محتضر نیز اشاره شده است تا هم قدرت الهی و عجز انسان ها و هم رحمت خداوند به محتضر تبیین گردد .
3- ناامیدی از شفای محتضر
در زمان احتضار ، چـونان که در قرآن آمـده گفتـه می شـود : « و قیـل مـن راق »[10] ( چه کسی می تواند او را شفا دهد ؟ ) اما این که چه کسی این جمله را بیان می کند مورد اختلاف است و در این باره روایات مختلفی بیان شده که جمع همه ی آن ها بعید نیست .
براساس روایتی از امام باقر (ع) آمــده این سخن ( مـن راق ) از زبان خود محتضر است.[11] برخی گفته اند : « راق » به معنای بالابرنده است نـه شفـادهنـده و گـوینـده ی این سخن ، فرشتگان اند که می پرسند :« چه کسی روح او را بالا می برد ، فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب ؟ »[12] و نیز روایت شده که فرشتگان ، از نزدیک شدن به کافر کراهت دارند و ملک الموت می گوید : « چه کسی روح این کافر را بالا خواهد برد ؟»[13]
3- یقین محتضر به جدایی
انسان در لحظات احتضار ، به جدایی یقین پیدا می کند : « و ظنّ انّه الفراق »[14] مراد از « ظنّ» در این آیه ، علم و یقین است . زیرا انسان در حالت احتضار ، به جدایی از دنیا ، مال ، اهل و فرزندان یقین می یابد .[15] گفته شده مراد از ظن گمان است و ممکن است کاربرد ظن در مورد او برای استهزاء باشد.[16]
4- جمع شدن ساق ها
هنگام احتضار ، دو ساق پای انسان کنار هم جمع می شوند : «والتفّّت الساق بالسّاق[17]» فعل «التفّت» از مصدر « التفات » به معنی جمع شدن و به هم پیچیدن[18] و معنای آیه این است که در حال احتضار ، به دلیل زوال نیروی حیاتی که در بدن جریان داشته ، ساق ها کنار هم جمع می شوند .[19] در تفسیر آیه ، آرای دیگری نیز وجود دارد :
الف- مراد از ساق ، امر شدید است ، زیرا انسان در سختی ها ساق خود را بالا می زند و آیه حاکی از وقوع شداید و سختی های حالت احتضار است .[20]
ب- اتصال امر دنیا به آخرت[21]
ج- مقصود از ساق ، ساق پای محتضر است که هنگام جان کندن ، آن را برهم می زند .[22]
د- مراد از ساق ها ، پاهای بستگان محتضر است که وی را پس از مرگ ، تشییع می کنند .[23]
ه- مردم بدن او و فرشتگان روحش را تجهیز می کنند[24] و مراد ، دوساق اوست که در کفن پیچیده می شود .[25]
آیه ، از نظر لفظی ، بر معناهایی نظیر پیوند شدت امر آخرت به امر دنیا ، یا اتصال حال مرگ به زندگی و اتصال شدت مرگ به شدت هراس بیرون آمدن از قبر دلالت ندارد . مگر اینکه گفته شود مراد از پیچیده شدن ساق به ساق ، فراگیرشدن شداید و آمدن آن ها یکی پس از دیگری از لحظه ی احتضار تا روز قیامت است تا بر هریک از موارد ، قابل انطباق باشد .[26]
5- ظهور فرشتگان در زمان احتضار
یکی از حـوادث مهـم زمان احتضار ، ظهـور فـرشتگـان و گـرفتـن جـان محتـضر بـه وسیله ی آن هاست. حتی گفته شده یکی از ادله ی نام گذاری زمان قبل از مرگ به احتضار ، حضور فرشتگان در آن زمان است .[27]
انسان ها - اعم از کافر و مؤمن- در لحظه ی مرگ ، فرشته ی مرگ را می بینند ، اما چهره ی او برای افراد متفاوت است . مجرمان و گناهکاران ، او را به صورتی وحشتناک و مؤمنان اهل طاعت وی را با چهره ای زیبا و نورانی مشاهده می کنند . چنان که نقل شده است : روزی حضرت ابراهیم uبه ملک الموت گفت : « به من نشان بده که برای قبض روح بدکاران به چه شکلی حاضر می شوی » ملک الموت گفت : « طاقت دیدن مرا به آن شکل نداری » حضرت اصرار کرد . ملک الموت به ایشان گفت : « روی برگردان ! » حضرت ابراهیم روی خود را برگرداند و پس از لحظه ای به او نگریست . مردی را دید سیه چهره با موی آشفته و بدبو که لباسی سیاه پوشیده و دود و آتش از دهان و حفــره های بینی او زبانه می کشــد . حضرت از دیدن این منظره مدهوش شد . چون به هوش آمد ، ملک الموت را به صورت عادی و طبیعی ملاقات کرد . حضرت ابراهیم فرمود : « اگر مجازات بدکاران فقط دیدن تو با این چهره ی وحشتناک باشد ، آن ها را بس است . » دیگر بار حضرت از ملک الموت خواست به شکلی درآید که برای قبض روح مؤمنان مجسم می شود . ملک الموت به آن حضرت گفت : « روی برگردان » . پس از لحظه ای به او نگریست . جوانی را دید خوش سیما که لباسی زیبا به تن دارد و عطری دل انگیز از او به مشام می رسد .حضرت به او فرمود : « برای مؤمنان دیدن سیمای زیبای تو ، بالاترین پاداش است . »[28]
قرآن نیز ، صحنه های احتضار مؤمنان و کافران را به صورت دونقطه مقابل یکدیگر در کنار هم ذکر می کند تا اختلاف برخورد فرشتگان با این دو گروه به گونه ی روشن تری بیان شود .
در سوره ی نحل به شدت احتضار ستمگران و خواری آن ها در آن زمان اشاره شده : «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[29] ( همانان که فرشتگان جانشان را مىگیرند در حالى که بر خود ستمکار بودهاند. پس، از در تسلیم درمىآیند [و مىگویند:] «ما هیچ کار بدى نمىکردیم.» آرى، خدا به آنچه مىکردید داناست.) و در چند آیه ی بعد ، از احتضار پاکان همراه با درود و بشارت سخن رفته است : «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »[30] ( همان کسانى که فرشتگان جانشان را -در حالى که پاکند- مىستانند [و به آنان] مىگویند: «درود بر شما باد، به [پاداش] آنچه انجام میدادید به بهشت درآیید.)
فرشتگان جان اهل ایمان را با ملاطفت و بشارت آنان به از بین ر فتن ترس و غم می ستانند . بدین گونه که از عذاب خدا ترسان و برای ثواب او غمگین مباشید . یا از امور آخرت که در پیش دارید مترسید و درباره ی آن چه مانند زن و فرزند ، به جا نهاده اید محزون نباشید.[31] « إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ »[32] (در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآیند [و مىگویند:] «هان، بیم مدارید و غمین مباشید، و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید. )
نابر روایتی از امام صادق(ع) نیز آیه ی پیشین به نزول فرشتگان در حالت احتضار اشاره دارد .[33]
به نظر برخی عبارت « کنتم توعدون » که به صورت ماضی استمراری است به تنزّل فرشتگان مزبور ، پس از مرگ دلالت می کند .[34]
خداوند در قرآن کریم به مؤمنان پارسا ، بشارت در دنیا و آخرت را وعده می دهد : « لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ»[35] (در زندگى دنیا و در آخرت مژده براى آنان است. )
در حدیثی از رسول اکرمr آمده : « بشارت در دنیا رؤیاهای نیکویی است که مؤمن می بیند و بشارت در آخرت ، بشارت در زمان مرگ است . »[36]
بنابرحدیثی نبوی ، ملک الموت و کمک کننـدگـانش برای قبض روح مؤمن به وی نزدیک نمی شوند ، مگر پس از سلام بر او و بشارت او به بهشت .[37]
اما براساس روایتی از امام باقر (ع) در مورد کافران آمده : « فرشته ی مرگ ، هنگام گرفتن روح گنه کاران ، چهره ای متناسب با اعمال و صفات آنان داشته ، با قیافه ای خشمناک و وحشت آور به همراه فرشتگانی که در دستانشان تازیانه های آتشین است ، به آنان نزدیک شده ، جرعه ای از شراب دوزخ در گلویشان می ریزند .[38] » با حقارت تمام به آنان می گوید : « اخرجوا انفسکم[39]»(جانهایتان را خـارج کنیـد . ) این فـرمـان فرشتگـان بـه اینان ، امری تکوینی و به معنای قطع شدن جان های آنان از بدن هایشان است . زیرا مرگ و زندگی به دست انسان نیست .[40]
6- مشاهده ی اهل بیت
ملاقات پیامبر اکرم(ص) و ائمه (علیهم السلام ) ، از رخــدادهای لحظــه ی مــرگ است کــه تنها به مؤمنان اختصاص ندارد ، بلکه کفار و دشمنان اهل بیت هم آنان را می بینند ، ولی مؤمنان مسرور و تبهکاران و مجرمان شرمسار و سرافکنده می شوند .
امام علی(ع) فرمودند : « من احبّنی وجدنی عند مماته بحیث یحبّ و من ابغضنی وجدنی عندمماته بحیث یکره »[41] ( کسی که مرا دوست دارد ، هنگام مرگ مرا آن گونه می یابد که دوست دارد و کسی که مرا دشمن می دارد ، هنگام مرگش مرا آن گونه می یابد که دوست نمی دارد . »
نقل کرده اند که در چهره ی یکی از شیعیان و محبان اهل بیت ( علیهم السلام ) به نام اسماعیل بن محمد ، معروف به سیدحمیری هنگام مرگ نقطه ای سیـاه نمایان شد و رفته رفته گسترش یافت ، به گونه ای که تمام صورتش را پوشاند . دوستان او از این موضوع ناراحت و شرمسار و همسایگانش که از دشمنان ائمه (علیهم السلام ) بودند ، خوشحال شدند . ولی مدتی نگذشت که نقطه ای سفید در صورت سید نمایان شد و به تدریج تمام صورت او را فراگرفت ، به طوری که صورتش نورانی و درخشان شد . در این هنگام چشم باز کرد و تبسم کنان گفت : « آنان که گمان کرده اند علی(ع) ، دوستان خود را در لحظه ی مرگ تنها می گذارد ، اشتباه کرده اند . پروردگارم گناهان مرا بخشید و مرا اهل بهشت قرار داد . به دوستان علی بگویید که او و اهل بیتش را تا دم مرگ دوست بدارند . »[42]
امام صادق uمی فرمایند : « از دوستـان و دشمنـان ما کسی نمی میرد ، مگر آن که رسول خدا rو امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) را می بیند و آن ها نیز او را می بینند و بشارت می دهند و اگر از غیر دوستان ما باشد ، آن ها را می بینند درحالی که احساس بدی می کنند.»[43] همچنیــن ایشان ، درباره ی بشارت مؤمنان به هنگـام احتـضار ، از سـوی پیامبر(ص) و امامان معصوم (علیهم السلام ) استناد به این آیه شریفه می کند که خداوند متعال می فرماید :«الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ »[44] (همانان که ایمان آورده و پرهیزگارى ورزیدهاند. در زندگى دنیا و در آخرت مژده براى آنان است. )
7- تهدید و ارعاب برای منافقان و کافران ، بشارت و تحیّت برای مؤمنان
قرآن کریــم در مورد منافقــان می فرمایــد : «فَکَیْــفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ
أَدْبارَهُمْ»[45] (پس چگونه [تاب مىآورند] وقتى که فرشتگان [عذاب]، جانشان را مىستانند و بر چهره وپشت آنان تازیانه مىنوازند؟ ) و در مورد کافران می گوید : « وَ لَوْ تَرى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ »[46] (و اگر ببینى آنگاه که فرشتگان جان کافران را مىستانند، بر چهره و پشت آنان مىزنند و [گویند:] عذاب سوزان را بچشید. )
و اما در مورد مؤمنان «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »[47] (همان کسانى که فرشتگان جانشان را -در حالى که پاکند- مىستانند [و به آنان] مىگویند: «درود بر شما باد، به [پاداش] آنچه انجام مىدادید به بهشت درآیید. )
8- وسوسه ی شیطان برای نابودی ایمان
از مسائل مهم به هنگام مرگ تلاش شیطان برای از بین بردن ایمان است . شیطان قسم یاد کرده است که همه ی انسان ها جز مخلصین را بفریبد[48] و برای عملی ساختن هدف شوم خود تا آخرین لحظه از پای نمی نشیند و حتی درحال مرگ انسان نیز به سراغش می رود و می کوشد تا او را بفریبد و دین و ایمانش را بگیرد . به طوری که نتواند شهادتین را بر زبان جاری سازد و بی ایمان از دنیا برود . امام صادق u می فرمایند : « مرگ کسی فرا نمی رسد مگر اینکه شیطان اعوانش را مأمور کند که شخص محتضر را به کفر درآورند و او را در دینش به شک اندازند تا روح از بدنش خارج شود ، ولی اگر شخص محتضر از مؤمنان حقیقی باشد ، شیطان بر این کار قادر نیست . هنگامی که نزد محتضر حضور می یابند ، شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر (ص) را به او تلقین کنند تا روح از بدنش مفارقت کند . »[49]
بنابراین هنگام جان دادن محتضر ، شیطان و یارانش او را احاطه می کنند تا او را بفریبند و اینجاست که حسن عاقبت و سوء عاقبت مطرح می شود . ممکن است کسی عمری به صورت عادت نماز بخواند و روزه بگیرد ، ولی به دلیل پایدار نشدن ایمان در قلب او ودلبستگی به دنیا همان گونه که در دنیا همواره به دنبال شیطان می دویده ، در لحظه ی آخر نیز فریب شیطان را بخورد و بی ایمان از دنیا برود . پس تنها راه خلاصی از فریب شیطان ، تسلط بر دلایل ایمان و اصول عقاید با ادله ی قطعی و صفای خاطر و حفظ کردن آنهاست . هم چنین خواندن دعای عدیله که در مفاتیح الجنان آمده است .[50]
[1]- سوره احزاب (33) ، آیه 9- 11
[2]- سوره غافر (40) ، آیه 40
[3]- سوره قیامت (75) ، آیه 26
[4]-محمد بن عمر زمخشری، الکشاف ، قم ، نشرالبلاغه ، 1373 ، ج 4 ، ص 663
[5]- ابی القاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی ، مفردات راغب، ص 166 ( ترق )
[6]- همان ، ص 363 ( رقی )
[7]- سوره واقعه (56 ) ، آیات 83-87
[8]- محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) ، تفسیر صدرالمتالهین ، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی ، تهران ، مولی ، 1362 ، ج 7 ، ص 121
[9]- محمد صادقی تهرانی ، الفرقان ، ج 27 ، ص 109
[10]- سوره قیامت (75 ) ، آیه 27
[11]- عبدالعلی بن جمعه العروسی الحویزی ، نـورالثقـلیـن ، تصحیـح هـاشـم رسـولـی محـلاتـی ، قـم ، مـوسـسه اسمـاعیلیـان ، 1373 ، ج 5،ص 465
[12]- محمد بن حسن طوسی، التبیان ، بیروت ، دارالاحیاء التراث العربی ، 1367 ، ج 10 ، ص 200
[13]- غریب بن سعد قرطبی، تفسیر قرطبی ، ج 19 ، ص 73
[14]-سوره قیامت (75) ، آیه 28
[15]- ابوالحسن شعرانی ، روح البیان ، تحقیق محمدرضا غیاثی کرمانی ، قم ، بوستان کتاب قم ، 1385 ، ج 10 ، ص 255
[16]- محمد بن عمر فخر رازی ، التفسیرالکبیر ، بی جا ، البهیه المصریه ، بی تا ، ج 29 ، ص 231
[17]-محمد بن مکرم ابن منظور ، لسان العرب ، ج 12 ، ص 306-304
[18]-محمدحسین طباطبایی ، تفسیر المیزان ، قم ، جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1372 ،ج 2 ، ص 113
[19]-محمد بن عمر فخر رازی ، همان، ج 29 ، ص 232
[20]- همان
[21]-محمد بن جریر طبری ، جامع البیان ، مصحح عاشور ، بیروت ، دارالاحیاء التراث العربی ، 1379 ، ج 29 ، ص 245
[22]- محمدبن عمر فخر رازی، همان
[23]- محمد صادقی تهرانی ، همان، ج 29 ، ص 290
[24]-علی بن محمد بن حسن بن زین الدین عاملی ، الدرالمنثور ، قم ، بی نا ، 1356 ،ج 8 ، ص 362
[25]- محمد بن عمر فخررازی ، همان
[26]-محمدحسین طباطبایی ، تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 113
[27]- فخرالدین بن محمد طریحی ، مجمع البحرین ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1367 ،ج 1 ، ص 530
[28]- محسن فیض کاشانی ، محجه البیضاء ،ج 8 ، ص 259
[29]-سوره نحل (16) ، آیه 28
[30]- همان ، آیه 32
[31]- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی ، مجمع البیان ، ج 9 ، ص 17
[32]- سوره فصلت (41 ) ، آیه 30
[33]- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی ، همان
[34]-محمدحسین طباطبایی ، همان ، ج 17 ، ص 390
[35]- سوره یونس (10) ، آیه 64
[36]- ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه ، من لایحضره الفقیه ، تحقیق حسن موسوی ، تهران ، دارالکتـب الاسـلامی ، 1349 ، ج 1 ، ص 150
[37]-همان ، ص 152
[38]- حسن زاده آملی ، لقاءالله ، ترجمه ابراهیم احمدیان ، قم ، قیام ، 1375 ، 1375 ، ص 205-206
[39]- سوره انعام (6) ، آیه 93
[40]- محمدحسین طباطبایی ، همان ، ج 7 ، ص 285
[41]- محمدباقر مجلسی ، بحارالانوار ، ترجمه حسن بن محمدولی ارومیه ای ، قم ، مسجد جمکران ، 1380 ، ج 6 ، ص 188
[42]-همان ، ص 193
[43]-همان ، ص 181
[44]- سوره یونس (10) ، آیات 63-64
[45]- سوره محمد (47) ، آیه 27
[46]- سوره انفال (8) ، آیه 50
[47]- سوره نحل (16) ، آیه 32
[48]- سوره ص (38 ) ، آیات 82-83
[49]- محمدباقر مجلسی ، همان ، ج 6 ، ص 195
[50]- عباس قمی ، منازل الاخره ،اصفهان ، مرکز فرهنگی شهید مدرس ، 1389 ، ص 12-13
( نوشته: آسیه غیوری)
خیلی خوب و عالی بود