منظور از اسماء در سورهی بقره آیه 31 چیست؟
منظور از اسماء در سورهی بقره آیه 31 چیست؟
1- عده ای از مفسران هم بر این باورند که منظور فوائد ، امتیازات ، و نامهای حیوانات را خدا به آدم یاد داد و اینکه هر حیوانی به چه کاری میآید.4
2- از امام صادق(ع) نیز روایتی نقل شده که حضرت منظور از اسماء را نام کوهها، درهها، بیابانها، و حتی نام فرش زیر پای خود، میدانند.5
3- در تفسیر نمونه می خوانیم:
خداوند به آدم علم اسرار آفرینش را آموخت تا از اسرار معنوی و مادی آنها آگاه شود تمام موجودات را بشناسد و نام همه را بداند و حتی از خواص آن مطلع باشد ...،استعداد نام گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام گذاری کند.6
4- عدهای از مفسرین با تاکید بر روایاتی که نقل میکنند معتقدند: اسمائی که خداوند به حضرت آدم نشان داده است همان انوار طیبهی حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم الصلاة والسلام ـ بوده است.7
حال که ازنظرات مختلف آگاه شدیم توجه شما را به نظری آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ که در واقع شرحی بر نظر علامه طباطبائی(ره) می باشد ، جلب می نمایم تا معنای آیه شریفه واضحتر شود:
مراد از اسماء همان حقائق غیبی عالم است که به لحاظ «سمه» بودن و نشانهی خدا بودن، به «اسم» موسوم شده است، حقائقی که با شعور و عاقل، و مستور به حجاب غیب، و مخزون عندالله، و در عین حال خزاین اشیای عالمند.
موجودات عالیه ای که همهی حقایق عالم شهود ، تنزل یافته و رقیقه ای از آنان است و همهی آنچه در آسمان و زمین مشاهده میشود از نور و بهای آنان مشتق شده است، و به خیر و برکت آنها نزول یافته... به هر حال آنچه به آدم تعلیم شد و به او ارائه گردید همان حقائق عالیه عالم، موسوم به «اسماء الله» است و احتمالاً عبارت از همان «مفاتح الغیب» در آیهی «وعنده مفاتح الغیب» (انعام / 59 ) و «خزائن» در آیهی «و ان من شیی الا عندنا خزائنه» (حجر / 21 ) است.8
اما در مورد ملائکه میتوان به دو صورت مطلب را بیان نمود:
صورت اول: چرا خداوند با وجودی که میداند این انسان اهل فساد در زمین و خونریزی می باشد، باز او را خلق کرد؟ برای پاسخ به این پرسش توجه شما را به کلام علامه طباطبائی(ره) جلب می نمایم:
در این میان مصلحتی هست که ملائکه قادر بر ایفای آن نیستند و نمی توانند آنرا تحمل کنند ولی این خلیفه زمینی قادر بر تحمل و ایفای آن هست . آری انسان از خدای سبحان کمالاتی را نشان می دهد و اسراری را تحمل می کند که در وسع و طاقت ملائکه نیست . این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است و به طوریکه مفسده فساد و سفک دماء را جبران می کند.9
آری با دقت در آیات مورد بحث و روایات ذیل آن چنین به نظر می رسد که گویا مقصود از «انی اعلم ما لاتعلمون» و جریان تعلیم اسماء به حضرت آدم، و وقایع بعد از آن، این است که هر چند عدهای در نسل این آدم پیدا می شوند که اهل فساد و خونریزی هستند اما در مقابل، در بین این افراد انسانهایی پیدا می شوند که یا خلیفهی خدا و غیب آسمانها و زمین و مظهر اسماء جلال و جمال خدا می شوند و به مقام اسم اللهی میرسند، و یا بیش از ملائکه و بهتر از ملائکه قدرت و ظرفیت دارند که اسماء خداوندی را به چشم دل شهود کنند. در حالی که تا این اندازه معرفت، و شهود از دست شما (= ملائکه) بر نمیآید.
صورت دوم : اگر خداوند همان طور که به آدم اسماء را آموخت، به ملائکه هم میآموخت آنها نیز عالم به اسماء میشدند و در نتیجه، شایستهی خلیفة الله شدن می شدند .!!!
برای یافتن جواب این پرسش باید توجه داشت که: اولاً خداوند متعال همان حقائق اسماء را که بر آدم عرضه کرد ـ و آدم با قدرت درک و ظرفیتی که داشت توانست آن اسماء را درک و شهود کند ـ به ملائکه نیز عرضه کرد، و خود آنها نتوانستند درک کنند چنانچه در ادامهی همین آیه میخوانیم: «ثم عرضهم علی الملائکه» و آنها در جواب گفتند: «سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا.»
ثانیاً تفاوت ملائکه و آدم، در آموزش دادن و ندادن خداوند نبود، بلکه تفاوت اساسی در ظرفیت و استعداد و سعهی وجودی بود که حضرت آدم برای دریافت اسماء داشت و ملائکه آن ظرفیت را نداشتند.
نتیجهگیری:
1. با بیانی که از اسماء مطرح شد به خوبی معلوم می شود که اکثر نظرات مفسران قابل جمع میباشد و میتوان گفت: وقتی حضرت آدم به اسمائی که خزائن آنچه در آسمان و زمین است، و غیب آسمانها و زمین میباشند. آگاه می شود، پس در واقع به همهی اسرار آفرینش و لغات و اسماء کوهها و درهها و همهی مخلوقات و.... آگاه میشود. چنانچه میگویند: «چو صد آمد نود هم پیش ماست.»
2. و در مورد بخش دوم هم بیان شد که تفاوت در نحوهی آموزش خداوند به آدم و ملائکه نبود بلکه تفاوت در استعداد و ظرفیت وجودی آدم و ملائکه بود. که یکی توانست دریافت کند و دیگری نتوانست.
معرفی کتاب:
برای آگاهی بیشتر در این موضوع مراجعه فرمایید به:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، آیات مربوطه .
2. تفسیر تسنیم، ج 3 .
3. تفسیر نمونه، ج 1.
4. تفسیر صافی، ج 1، ص 96.
5. تفسیر صدر المتالهین، ج2، ص 318.
1 . ابن عباس و سعید بن جبیر و بیشتر مفسران بنقل از مجمع البیان ج 1 ص 118.
2 . مجمع البیان ج 1 ص 118و التبیان ج 1 136.
3 . به نقل ازمجمع البیان ج 1 ص 118.
4 . به نقل از مجمع البیان ج 1 ص 118و تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 36.
5 . مجمع البیان، ج 1، 118.
6 . تفسیر نمونه ج 1، ص 121.
7 . تفسیر فرات، کوفی، ج 1، ص 56، و تفسیر امام حسن عسگری، ج 1، ص 217، و البرهان، ج 1، ص 163. و نور الثقلین، ج 1، ص 54.
8 . تسنیم، ج 3، ص 169.
9 . ترجمه المیزان، ج 1، ص 178.