صله رحم
صله رحم
روزى بین امام جعفر صادق و یکى از پسرعموهایش نوه امام حسن مجتبى به نام عبداللّه بن الحسن اختلافى پیش آمد، به طورى که از سر و صدا و داد و فریاد آن ها، مردم جمع شدند.
ولى پس از گذشت لحظاتى آرامش پیدا کرده ؛ و از یکدیگر جدا شدند؛ و هر یک به سمت منزل خود رهسپار گردید.
صبح فرداى آن شب ، امام صادق به سوى منزل عبداللّه بن الحسن ، حرکت نمود.
و چون جلوى منزل عبداللّه رسید و دقّ الباب کرد، کنیزى جلو آمد و گفت : کیست ؟
حضرت فرمود: بگو: ابوعبداللّه است .
بعد از آن ، عبداللّه از منزل بیرون آمد و گفت : چه شده است که صبح به این زودى این جا آمده اى ؟
حضرت فرمود: چون ضمن تلاوت قرآن ، به آیه اى از آیات شریفه برخوردم ؛ و اکنون براى اجراى دستور خداوند متعال نزد تو آمده ام .
عبداللّه سؤ ال کرد: آن کدام آیه از قرآن است ؟
حضرت اظهار نمود: الّذین یصلون ما امراللّه به أ ن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوءالحساب یعنى ؛ آن هائى که دستورات الهى را جامه عمل مى پوشانند و رعایت حدود پروردگارشان را مى کنند و از سختى و شدّت محاسبات قیامت در هراس هستند.
سپس همدیگر را در آغوش گرفته و معانقه گرم و با صفائى را با حالت گریه انجام دادند؛ و عبداللّه مى گفت : مثل این که این آیه شریفه قرآن به گوشم نرسیده بود.
تفسیر عیّاشى : ج 2، ص 208، ح 31.