راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام و یاد خداوند حاضر و ناظر این بلاگ جهت ترویج و تبلیغ مباحث معرفتی و بصیرتی ایجاد شده است امیدوارم که مفید فایده باشد

خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

افسران - بانو فاطمه اتسوکو: من بعد از حادثه 11 سپتامبر و مطالعه اسلام مسلمان شدم ...

مصاحبه با مستبصر ژاپنی خانم اتسوکو هوشینو

از چگونگی آشنایی تان با اسلام شروع کنیم؟
آشنایی من با دین اسلام به خاطر حادثه 11 سپتامبر بود. وقتی آن صحنه را دیدم اولین لحظه خیلی شوکه شدم، بعد به خودم آمدم و فکر کردم که آیا ممکن است یک حادثه ای بطور طبیعی این گونه دیده بشود؟!

و به قول معروف رایحه توطئه شنیدم، چون درست شبیه به یک صحنه فیلم هالیوودی بود، و هم خیلی زحمت می کشیدند که در مورد دین اسلام سیاه نمایی کنند.

من در مورد دین اسلام خوب نمی دانستم اما چون همیشه از شبکه های تلویزیونی صحبت ازاسلام بود و از اسم های مسلمانان مثل، محمد، علی و... استفاده می کردند، من ناچار بودم به دین اسلام علاقه مند بشوم تا ببینم اسلام چه دارد که آنها مجبور هستند این قدر جنجال راه بیندازند، من نمی دانم اما باید خیلی مهم باشد، و بعد من شروع کردم به مطالعه.

و مکروا مکر الله والله و خیر الماکرین. با حادثه یازده سبتامبر مسلمان شدم و با غلت های وهابیون در قرآن شیعه شدم.

وقتی روزه داشتم و یا وقتی نماز می خواندم، فکر می کردند من تحت شست و شوی مغزی قرار گرفتم و وقتی نماز می خواندم، مادرم پیش من می آمدند و نمک دور من می ریختند، فکر می کردند که من جن زده شده ام.

وضعیت زندگی من خیلی سخت بود. من هر روز با خانواده ام می جنگیدم و هم در جامعه سختی های فراوانی داشتم، حتی راه رفتن هم برایم سخت بود؛ چون خیلی نگاهم می کردند. حتی غذا یا نماز، روزه و... .

مثلا به من می گفتند: چرا غذا نمی خوری؟ من می گفتم: رژیم دارم، چون اگر می گفتم مسلمان شدم، خیلی رفتار آنها بد می شد معمولا من این طور جواب میدادم که کارم خیلی دشوار نشود.
•شما به عنوان کسی که به دور از اسلام بزرگ شده اید، فکر می کنید چه چیز باعث میشود به سمت اسلام نیایند؟

آن ها از حق و حقیقت می ترسند، نه فقط ژاپنی ها، بلکه در کل این که اعتقاداتت را از اول بنا کنی سخت است و جراتش را ندارند

قبل از مسلمان شدنم برای من زندگی خیلی پوچ و بی معنا بود، غذا می خورم، می خوابم، پول در میارم، لذت می برم، خرج می کنم و...؛ اما من نمی خواستم این طور ادامه بدهم، خیلی از ژاپنی ها واقعا بی هدف هستند، در 10 سال گذشته در هر سال بیش تر از 30000 نفر خودکشی می کنند، و این آمار واقعا بالا است.

روزی به حال خودم سوره یس را انتخاب کردم و گوش دادم، برق زد، با این که من اصلا عربی را نمی فهمیدم، این معجزه قرآن است. همان اولین قسمت، همین که سوره یس شروع شد آن برق زد.

• آهنگش برایتان جالب بود یا مورد دیگری؟ می توانید توضیح بدهید؟
نمی دانم، نه آهنگش نبود، انگار که حضرت رسول پیش من آمدند و گفتند: بیا سمت من و در راه من باش، واقعا نمی توانم با کلمه ها توضیح بدم. قبل از سوره یس من واقعا تصمیم داشتم مسلمان بشوم، چون جواب سوال سالیانه ام را پیدا کرده بودم، اما جراتش را نداشتم، اما شما تصور کنید حضرت رسول پیش شما بیاید و به اسلام دعوتتان کند. من بعد از سوره یس مسلمان شدم.

در آن زمان من در نیگادا بودم و در توکیو یک مرکز اسلامی بود که فاصله زیادی با نیگادا داشت، اما من می خواستم هرچه زود تر مسلمان بشوم، با آن مرکز تماس گرفتم و گفتم من نمی توانم به آنجا بیایم اما می خواهم که مسلمان بشوم، میشود تلفنی شهادت بگویم؟ آن ها گفتند بیا و من اصرار کردم که نمی توانم بیایم چون خیلی دور هستم و به این ترتیب من شهادت دادم و مسلمان شدم.

این واقعا لطف خدا بود که من با آن مرکز رابطه مستقیم نداشتم چون امکان داشت که به آن سمت بروم!!!

آن مرکز چند کتاب کوچک و یک قرآن با ترجمه ژاپنی برای من فرستادند، من آن ها را می خواندم، تا این که کم کم متوجه شدم این ترجمه ها وهابی هستند و اشتباه دارند.

• چگونه متوجه شدین که ترجمه وهابیت است؟
من بعدا فهمیدم، الان می توانم بگویم که وهابی بودند. کم کم عربی را خودم یاد می گرفتم چون در نزدیکی ما کلاسی برای آموزش عربی نبود. من فهمیدم که مثلا در آیه ولایت: در مورد امیرالمومنین و کسانی که در رکوع صدقه می دهند، ( راکعون )را ( ساجدون ) معنی می کنند. این مسئله کاملا مشخص است و هر کس ذره ای عربی بلد باشد می فهمد.

من آن زمان در چت روم با مسلمانان چه شیعه و چه سنی چت می کردم و خیلی جالب بود،اهل سنت، همه اهل سنت می گفتند که حرف شیعیان را گوش نکن، منحرف میشوی.

آن ها مثلا می گویند: شیعیان قرآن دیگری می خوانند ، خب اگر من یک دقیقه بروم به یک سایت شیعی و قرآن آنجا را بخوانم مشخص میشود و من وقتی قرآن شیعه و سنی را باز کردم، یکی بود، تمام.

می گویند که شیعیان، سنگ (مهر) را می پرستند، ولی من فهمیدم که روی آن سجده می کنند، نه این که آن را پرستش کنند، اگر این طور باشد، آن ها هم فرش را پرستش می کنند. آن هم دروغ این هم دروغ...

یا می گویند شیعیان سه بار در روز نماز می خوانند، این طور نیست، شیعیان هم پنج نماز دارند، فقط و فقط نمازشان سه مرتبه، صبح، ظهر و مغرب است.

ولی شیعیان می گفتند که هر دو را مطالعه کنید و خودتان انتخاب کنید که کدام درست است. من از این اخلاق خوشم آمد چون این شیوه صحیحی است، اما گفتن(گوش نکن) یک نوع اجبار و اسارت است.

من احساس کردم که شیعیان به قرآن نزدیک تر هستند. من فکر می کردم کسانی که با حقیقت هستند احتیاجی ندارند که دروغ بگویند و آنها که دروغ می گویند، مشخص است که چه کسانی هستند. آن ها احتیاج دارند و باید دروغ بگویند.
من همین طور ادامه می دادم و مطالعه می کردم، یک روز در یک سایت اسلامی صحبت می کردم، مثل چت روم، با مسلمانان که یک پیام را دیدم که می گفت: آیا دختر شیعه ای اینجا هست؟
بدون فکر کردن جواب دادم: بله
چون من تازه شیعه شده بودم خیلی خوش حال بودم و افتخار می کردم که بگویم من شیعه هستم.
•در آن زمان همسرتان ایران بودند؟
بله، ایشان نمی دانستند که من ژاپنی هستم ولی بعدا گفتم که ژاپنی هستم و تازه مسلمان شده ام و تازه شیعه شدم و چون دوست مسلمانی ندارم به اینجا میایم و با مسلمانان صحبت می کنم.
ما فقط تایپ می کردیم و یکدیگر را ندیده بودیم، من از اخلاق و گفتار ایشان خوشم آمد و ایشان هم همین طور.

البته من قبل از این که آن شب با ایشان آشنا بشوم، نماز خوانده بودم و دعا کرده بودم.

•دعا از طریق ائمه منتقل شده است درست ؟ من تنها بودم و همه خانواده من دشمن بودند، وقتی دعا می خوندم، احساس می کردم که انگار ائمه یا حضرت رسول به من درس خصوصی می دهند. واقعا از روی دعا خواندن خیلی چیز ها را یاد میگیریم در مورد دین، و بعد با خودم فکر کردم که: کسانی که این ها را ندارند، چقدر بیچاره هستند.

درباره مقوله ولایت فقیه چه چیز برایتان جذابیت داشته که الان هر جا میروید در این زمینه صحبت می کنید؟

بعد از آمدن به ایران، من هر روز تلویزیون را نگاه می کردم و از همسرم سوالاتم را می پرسیدم. البته آن موقع صحبت آقا را نمی فهمیدم، چون فارسی بلد نبودم، ولی وقتی ایشان را در تلویزیون می دیدم، فکر می کردم که ایشان در دنیای جاری عاقل ترین آدم و هم تنها ترین آدم است. این برداشت من از ایشان بود و همین احساس من را خیلی جلب کرد و بعد کم کم در مورد ولایت فقیه می شنیدم و می خواندم. بیت رهبری هم می رفتم و پشت ایشان نماز می خواندم.

من به ایران مهاجرت کردم و خدا را شکر می کنم. این کشور ولایت فقیه را دارد و دلیل ماندگاری این کشور ولایت فقیه است و اگر کشور دیگری به اینجا حمله کند من از اینجا نمی روم. ژاپن هم برای من عزیز است، اما اینجا وطن معنوی من است.

منبع : سایت جنبش مصاف
www.masaf.ir/View/Co

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۱
حبیب غفاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی