شوخ طبعیهای طلبگی
شوخ طبعیهای طلبگی
معرفی کتاب: شوخ
طبعی های طلبگی، نویسنده: محمدحسین قدیری، انتشارات دانا کتاب، اصفهان
کتاب
شوخطبعیهای طلبگی دارای بخشهای زیر است:
1- حجرهنشینان و دوستان،
2-
ازدواج و خانواده،
3- علم و پژوهش،
4- اخلاق و عرفان،
5- تبلیغ و
ارشاد،
6- جنگ تحمیلی و سیاست،
7- شوخیهای طلبهپسند،
8- ملحقات (شامل
خودسنجی، نمودارهایی درباره مدیریت زندگی اسلامی، فواید شوخی و خنده حلال، آثار
مخرب شوخی غیر حلال، سبکها و اقسام شوخی و معرفی کتاب و نرمافزار برای افزایش
شادکامی).
ذکر غلط کردم
در جلسه خواستگاری بودیم مهریه سنگینی مطرح شد. داماد
هیچ شناختی از دختر نداشت و داغ داغ بود و نمی دانست چه دین سنگینی را هم قبول می
کند. حاج آقایی آن جا بود. نگاهی به داماد کرد و غیر مستقیم با لطیفه ای فهماند که
تدبر کن! زندگی ،شناخت ، تناسب و تعقل لازم دارد بعد گفت:
فردی می خواست ازدواج
کند تسبیحی به دست داشت و با ذکر، دست به دامن امامان و خدا شده بود. و گاهی هم
ذکرش این بود که من زن می خوام، من زن می خوام ، من زن می خوام.
بعد از مدتی
ازدواج کرد تسبیح به دست به عنوان شکر از خدا که زن زیبایی به او داده ذکر می گفت و
گاهی هم به جای ذکر می گفت: عجب زنی نصیبم شد ، عجب زنی نصیبم شد ...
مدتی گذشت
زن سر ناسازگاری گذاشت و درخواست مهریه کرد گویا از اول کیسه دوخته بود و قصد زندگی
نداشت. خلاصه مشاجرات بالا گرفت و زن بر درخواستش جدی بود. جوان بخت برگشته تسبیح
به دست مشغول ذکر شد تا گره اش باز شود، ولی به جای ذکر مهر ه های تسبیح را یکی یکی
عقب می زد و می گفت : غلط کردم! غلط کردم!
هوو
از خانمهایتان بخواهید برایتان
دعا کنند و حاجتتان را هم بگویید تا خیالشان آسوده شود که حاجت شما به ایشان ضرری
نمی رساند .
یکی می گفت :نیازی داشتم ، به همسرم گفتم :تو را خدا برام دعا
کن.
همسرم اصرار می کرد که باید بگی چه حاجتی داری؟
گفتم این یه
رازه.
گفت: منم دعا نمی کنم.می ترسم با دست خودم گور خودم را بکنم؛ شاید بخوای
یک هوو برام بیاری!
دیردم یا زود دم
دوست شوخ طبعمان می گفت : چایی دیر دم
مربوط به وقتی است که به منزل مادر خانم می رویم؛ خانم می گوید «یک چایی بخوریم و
برویم».و آوردن این چایی دو ساعت طول می کشد .چایی زوددم هم مربوط به وقتی است که
عروس می آید منزل مادر شوهر ؛ هنوز چایی را دم نکرده می آورد تا برویم.
عقل
ناقص
شنیده بود رد شدن از میان دو زن کراهت دارد . حالا آمده بود پیش حاج آقا و
می گفت :دو تا زن دارم و
با آن دو به مسافرت ،خرید ، تفریح و پیاده روی می روم.
غالبا هم بین آن دو هستم . آیا راه رفتن از بین دو زن عقل را کم نمی کند؟ حاج آقا
تبسمی کرد و گفت: نه، تو راحت باش! اگر تو عقل داشتی که و این وضع اقتصادی با این
در آمد کمت ، نمی رفتی یه زن دیگر هم بگیری.
دعای چشم زخم
خانمی نوزادش را که
در زشتی بی نظیر بود، نزد عالمی آورد و به او گفت: از بهر خدای در گوش فرزندم «و إن
یکاد» یا دعایی بخوانید تا چشم بد در او اثر نتواند گذاشت.
عالم مکثی کرد و
اندکی به قیافه زشت کودک نگریست و سپس گفت: فرزندتان را بگیرید. خداوند ایشان را
تکویناً بیمه فرموده و دعای چشم زخم به او داده است.
مخدرات
درکلاس مکالمه
عربی بودیم یکی از هم کلاسی ها دست بلند کرد و از استاد پرسید: عفواً یا استاد
لماذا باالنساء یقال مخدرات؟ (ببخشید استاد چرا به زن ها ، مخدرات می
گویند؟)
استاد درنگی کرد و گفت: لا أدری!؛ (نمی دانم!)
سپس کمی فکر کرد و با
لبخند گفت: یمکن لانهن یخدرن الرجال (شاید به این دلیل باشد که مردها را تخدیر می
کنند) معنای تخدیر رو هم خودتان توی لغت ببینید.
قل بسرعه
الان این حکایت به
مناسبتی تو ذهنم جرقه زد نتونستم نگم حیفس(به قول اصفهانی های شیرین زبون)
در
کلاس مکالمه عربی به شکل فوق برنامه و خود جوش شرکت می کردیم. طلبه ای بود که استاد
ما بود و پیر پسر شده بود. اهل فضل، کمال و خوش تیپ بود و به زبان عربی محاوره ای
تسلط خوبی داشت.
به دوستم گفتم رفتی تو نخ استاد یا نه ؟
گفت: که چی؟
گفتم
ناقلا داره همسرشو بین افرادکلاس جستجو می کند.
دوستم گفت: یعنی چه؟
گفتم خوب
دقت کن او وقتی می خواهد درس قبل را مرور کند از چندتا بچه های تبریزی سئوال های
ریزتری می پرسه ظاهراً شنیده دختران آذری کد بانو هستند.
کلاس که شروع شد، رفتم
تو کار استاد!
استاد: سلام علیکم، قبل الشروع لنراجع الدروس الماضیه ( قبل از
شروع درس دیروز را مرور کنیم)
استاد نگاهی به یکی از افراد کلاس کرد و تو دلش
گفت خودشه امروز وقت شکاره
_ الاخ.....انت. اجب لی، من أین انت؟ (برادر....تو به
من جواب بده. اهل کجایی؟)
_ کم لک اخ؟ (برادر داری؟)
_ و کم لک اخت؟ (چندتا
خواهر داری؟)
_ هل اختکم الکبیره متزوجه ام لا؟ قل بسرعه ( بدون مکث بگو آیا
خواهر بزرگت ازدواج کرده یانه؟)
_ هل لها مدارج فی العلم ام لا ؟ قل بسرعه (زود
جواب بده وقت نداریم خواهرت تحصیل کرده است یانه؟)
سئوالات جزیی سبب خنده من و
دوستم شد به گونه ای که استاد نتوانست ادامه دهد و من که نتوانستم خودم را کنترل
کنم با سرعت از کلاس دویدم بیرون.
یوسف عصمتی و عصمت یوسفی
در جوانی پاک بودن
شیوه ی پیغمبری است. طلبه ای که خود مجرد است و پاک هم زندگی می کند سخنانش برای
جوانان دیگر دلنشین است. طلبه ای جوان در جمع جوانان مجرد می گفت : پاک زندگی کردن
تو این دوره زمونه با این همه تحریکات جذاب و پر زرق و برق ، واقعاً خیلی سخت است.
خداوند ایمانمان را حفظ کند و به دخترانمان " یوسف عصمتی " و به ما جوانان " عصمت
یوسفی " ، " عفت یوسفی " ، و امثالهم ... بدهد ، خداوند هم کمک کند که ما و شما
مانند حضرت یوسف پاک زندگی کنیم و هم از زنان پاک نصیبمان کند تا نصف دینمان را با
ازدواج حفظ کنیم. به هر حال ، نگه داشتن چیزهای با ارزش همیشه سختی هایی هم
دارد.انسان معنوی ، ثروتمند واقعی است و برای حفظ گوهر ایمانش سختی را باید به جان
بخرد
بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق/ یوسف از دامان پاکش کنج زندان می رود