اول استدلال آخر مباهله
اول استدلال آخر مباهله
خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی علیه السلام میپردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو میکند و از آنان میخواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند.
بنابراین پیامبر (ص)، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.
خداوند در آیه ۶۱ سوره آل عمران میفرماید:
«هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».
مباهله یعنی نفرین الهی بر دروغ گویان باد
در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر (ص) مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند.
نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظهای روان شناسانه سرچشمه میگرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد(ص) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.
طبق توافق قبلی، پیامبر(ص) و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر (ص) فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش دارد، دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش میکند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر (ص)، عزیزترین و نزدیکترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمیداد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.
عاقبت نصرانیها در صورت اجرای مباهله
هنگامی که هیئت نجرانی، پیامبر(ص) را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد(ص) بر حق نمیبود چنین بر مباهله جرئت نمیکرد.اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: من چهرههایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوهها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک میشوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.
سرانجام مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان
ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: ای ابوالقاسم، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم. پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان باشد که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند. البته پس از برگشتن هیئت مسیح به نجران طولی نکشید که دو تن از سران مسیحیت، با آوردن هدایایی، خدمت پیامبر(ص) رسیده و مسلمان شدند. (الطبرسی، مجمع البیان، ج ۲، ص۳۱۰)
بنابراین باید نتیجه گرفت که تمام مقدمات مباهله انجام شد، اما چون مسیحیان نجران، از اعتماد به نفس پیامبر به وحشت افتاده و در حقیقت بدون مباهله، تسلیم شدند و صلح انجام گرفت، نیازی به مباهله نبود و در تاریخ اسلام به موردی که مباهله انجام شده باشد یافت نشد.