صایح امام حسین(ع) به لشکریان عمرسعد در روز عاشورا
نصایح امام حسین(ع) به لشکریان عمرسعد در روز عاشورا
آیا امام حسین(ع) در روز عاشورا هم در پی نصیحت دشمنان بود؟
امام حسین(ع) در صبح روز عاشورا پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
«عِبادَاللّهِ! اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلى حَذَر، فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ لَحَد أَوْ بَقِىَ عَلَیْها أَحَدٌ، کانَتِ اَنْبِیاءُ أَحَقُّ بِالْبَقاءِ، وَ أَوْلى بِالرِّضى، وَ أَرْضى بِالْقَضاءِ، غَیْرُ أَنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ أَهْلَها لِلْفَناءِ، فَجَدیدُها بال، وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ، وَ سُرُورُها مُکْفَهِرٌّ، وَ الْمَنْزِلُ بُلْغَةٌ وَ الدّارُ قُلْعَةٌ، فَتَزَوَّدُوا، فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى، فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».
(اى بندگان خدا! تقواى الهى پیشه کنید و از دنیا دورى نمایید، اگر دنیا براى کسى مى ماند و یا کسى در آن مى ماند، پیامبران به بقا شایسته تر بودند [چرا که آنان] به جلب رضایت، سزاوارتر و به قضاى الهى خشنودتر بودند و حال آنکه خداوند دنیا را براى آزمایش و امتحان و اهل آن را براى فنا و زوال آفریده است. تازه هاى آن کهنه مى شود و نعمت هایش نابود مى گردد و شادمانى آن آمیخته با غم است. [چرا که] دنیا منزلى است ناپایدار و خانه اى است که به ناچار باید از آن رخت بر بست. پس توشه راه بردارید و بهترین ره توشه، تقواست، تقواى الهى پیشه کنید تا رستگار شوید).(1)
از آنجا که سرچشمه همه گناهان و جنایات حبّ دنیا، حبّ جاه و مقام و مال و ثروت و شهوات است، امام(علیه السلام) براى بیدار ساختن مخاطبان سعى مى کند با هشدارهاى مکرّر دلباختگى در برابر زر و زینت دنیا را از دلها بیرون کند، شاید در طریق صحیح گام بردارند و پیش از آن که فرصتها از دست برود به خود آیند، به یقین یاران با وفاى او از این نظر ساخته شده بودند ولى افسوس که دشمنان چنان مست شهوات بودند که این گفتارهاى انسان ساز آنها را بیدار نکرد!
طبق روایتی دیگر از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا مناجاتی با پروردگار خویش کرد پس از آن برابر سپاه دشمن آمد در حالى که به صفوف سیل آساى آنان و عمر بن سعد ـ که میان اشراف کوفه ایستاده بود ـ مى نگریست، فرمود:
«اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی خَلَقَ الدُّنْیا فَجَعَلَها دارَ فَناء وَ زَوال، مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِها حالا بَعْدَ حال، فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ الشَّقِىُّ مَنْ فَتِنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّکُمْ هذِهِ الدُّنْیا، فَإِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَکَنَ إِلَیْها، وَ تُخَیِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فیها، وَ أَراکُمْ قَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلى أَمْر قَدْ أَسْخَطْتُمُ اللّهَ فیهِ عَلَیْکُمْ، وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ الْکَریمِ عَنْکُمْ، وَ أَحَلَّ بِکُمْ نِقْمَتَهُ، وَ جَنَّبَکُمْ رَحْمَتَهُ، فَنِعْمَ الرَّبُ رَبُّنا، وَ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنْتُمْ، أَقْرَرْتُمْ بِالطّاعَةِ، وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) ثُمَّ إِنَّکُمْ زَحَفْتُمْ إِلى ذُرِّیَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُریدُونَ قَتْلَهُمْ، لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطانُ، فَأَنْساکُمْ ذِکْرَاللّهِ الْعَظیمِ، فَتَبّاً لَکُمْ وَ لِما تُریدُونَ، إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ».
(حمد و ستایش خدایى راست که دنیا را آفرید و آن را، خانه فنا و زوال قرار داد، که همواره اهلش را از حالى به حال دیگر درآورد، فریب خورده کسى است که دنیا او را فریب دهد و نگون بخت کسى است که دنیا او را مفتون خود کند [مراقب باشید!] این دنیا شما را نفریبد، که دنیا امید هر کسى را که به او دل ببندد، قطع مى کند و طمع آزمندان به خود را مى خشکاند، شما را مى بینم که تصمیم بر کارى گرفته اید که خداوند را خشمگین ساخته و روى کریمانه اش از شما برتافته و عذابش را بر شما نازل کرده و رحمتش را از شما دریغ داشته است.
خداى ما چه پروردگار خوبى است و شما چه بندگان بدى هستید [به ظاهر] اقرار به طاعت او کرده و به پیامبرش محمّد(صلى الله علیه وآله) ایمان آورده اید، ولى براى قتل و کشتن فرزندان و ذرّیه اش هجوم آوردید! به یقین شیطان بر شما چیره شده و شما را از یاد خدا غافل کرده است. مرگ بر شما و برخواسته هایتان! همه ما از خداییم و به سوى او باز مى گردیم. اینان جماعتى هستند که بعد از ایمان، کافر شدند. دور باد رحمت پروردگار از ستمگران).(2)
همچنین هنگامى که سپاه دشمن آماده حمله شد، امام حسین(علیه السلام) مرکب خود را طلب کرد و بر آن سوار شد و با صداى بلند، به طورى که همگى صداى آن حضرت را مى شنیدند، فرمود:
«أَیُّهَا النّاسُ! إِسْمَعُوا قَوْلی، وَ لا تُعَجِّلُونی حَتّى أَعِظُکُمْ بِما لَحَقٌّ لَکُمْ عَلَىَّ، وَ حَتّى اَعْتَذِرُ اِلَیْکُمْ مِنْ مَقْدَمی عَلَیْکُمْ، فَاِنْ قَبِلْتُمْ عُذْری وَ صَدَّقْتُمْ قَوْلی، وَ أَعْطَیْتُمُونی النَّصْفَ، کُنْتُمْ بِذلِکَ أَسْعَدُ، وَ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ عَلَىَّ سَبیلٌ، وَ إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنّی الْعُذْرَ، وَ لَمْ تُعْطُوا النَّصْفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ (فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَىَّ وَلاَ تُنْظِرُونِ)»(3)؛ (هان اى مردم! سخن مرا بشنوید، و براى کشتن من شتاب مکنید، تا شما را به چیزى که حقّ شما بر من است، موعظه کنم و دلیل آمدنم را به این دیار با شما در میان بگذارم. اگر سخنم را پذیرفته و گفتارم را تصدیق کردید و انصاف دادید، سعادتمند خواهید شد و اگر عذرم را نپذیرفته و از مسیر عدل و انصاف کناره گرفتید، [پس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند، تمام جوانب کارتان را بنگرید سپس مهلتم ندهید و هر کارى از دستتان ساخته است انجام دهید]).
«إِنَّ وَلِیِّىَ اللهُ الَّذِى نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ»؛ (ولى و سرپرست من خدایى است که قرآن را نازل کرده و او ولایت و سرپرستى همه صالحان را برعهده دارد). (4)
خواهران و دختران امام با شنیدن این سخنان، گریستند و صدایشان به زارى برخاست. امام برادرش عباس و فرزندش على اکبر(علیه السلام) را به سوى آنان فرستاد و فرمود:
«أُسْکُتاهُنَّ فَلَعَمْری لَیَکْثُرَنَّ بُکاؤُهُنَّ»؛ (آنان را آرام کنید. به جانم سوگند! پس از این بسیار خواهند گریست).
چون آنها ساکت شدند، حمد و ثناى الهى را بجا آورد و خدا را به عظمت یاد کرد و بر پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و فرشتگان خدا و پیامبران الهى درود فرستاد، چنان با شیوایى و فصاحت سخن گفت که راوى مى گوید: به خدا سوگند! سخنى با این زیبایى، نه پیش از آن و نه بعد از آن از کسى نشنیدم.
امام(علیه السلام) در ادامه سخن خود فرمودند:
«أَمّا بَعْدُ، فَانْسِبُونی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا؟! ثُمَّ ارْجِعُوا اِلى أَنْفُسِکُمْ وَ عاتِبُوها، فَانْظُرُوا هَلْ یَحِلُّ لَکُمْ قَتْلی وَ انْتِهاکَ حُرْمَتی؟! أَلَسْتُ اِبْنَ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ(صلى الله علیه وآله)، وَ ابْنَ وَصِیِّهِ وَ ابْنَ عَمِّهِ، وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنینَ بِاللّهِ وَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ، أَوَ لَیْسَ حَمْزَةٌ سَیِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أَبی؟ أَوَ لَیْسَ جَعْفَرُ الشَّهیدُ الطَّیّارُ ذُوالْجِناحَیْنِ عَمّی؟!
أَوَ لَمْ یَبْلُغْکُمْ قَوْلٌ مُسْتَفیضٌ فیکُمْ: أَنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ لی وَ لاَِخی: «هذانِ سِیِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟!».
«فَإِنْ صَدَّقْتُمُونی بِما أَقُولُ، وَ هُوَ الْحَقُّ، فَوَاللّهِ ما تَعَمَّدْتُ کِذْباً مُذْ عَلِمْتُ أَنَّ اللّهَ یُمْـقِتُ عَلَیْهِ أَهْلَهُ، وَ یَضُرُّ بِهِ مَنِ اخْتَلَقَهُ.
وَ اِنْ کَذَّبْتُمُونی فَإِنَّ فیکُمْ مَنْ إِنْ سَأَلُْتمُوهُ عَنْ ذلِکَ أَخْبَرَکُمْ، سَلُوا جابِرَ بْنَ عَبْدِاللّهِ الاَْنْصاری، أَوْ أَبا سَعیدِ الْخِدْری، أَوْ سَهْلِ بْنِ سَعْدِ السّاعِدی، أَوْ زَیْدَ بْنَ أَرْقَم، أَوْ أَنَسَ بْنَ مالِک، یُخْبِرُوکُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هذِهِ الْمَقالَةَ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) لی وَ لاَِخی، أَفَما فی هذا حاجِزٌ لَکُمْ عَنْ سَفْکِ دَمی؟!».
(اى مردم نسب مرا بررسى کنید و ببینید من کیستم؟ و به خود آیید و نفس خود را مورد خطاب و سرزنش قرار دهید. آیا کشتن من و هتک حرمتم براى شما رواست؟
آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین و پسر عموى او نیستم؟ همان کسى که قبل از همه، ایمان آورد و رسول خدا را به آنچه از جانب خداى آورده بود تصدیق کرد؟!
آیا حمزه سیّد الشهدا عموى پدرم نیست! و آیا جعفر طیّار که با دو بال در بهشت پرواز مى کند عموى من نیست؟ آیا شما نمى دانید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره من و برادرم فرمود: «این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟».
اگر سخنان حقّ مرا تصدیق کنید به نفع شماست، به خدا سوگند! از زمانى که دانستم خداوند نسبت به دروغگویان خشم مى گیرد، و دروغ پردازان زیان خواهند دید، هرگز آهنگ دروغ نکرده ام و اگر کلام مرا باور نکردید، در میان شما افرادى هستند که اگر از آنها بپرسید، به شما خبر خواهند داد. از جابر بن عبدالله انصارى و ابوسعید خدرى و سهل بن سعد ساعدى و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید. آنان به شما خبر خواهند داد که خودشان این سخن را از پیامبر خدا شنیده اند که آن را در حقّ من و برادرم فرموده است. آیا این گواهى ها سبب نمى شود که دست از قتل من بردارید؟).
در اینجا شمر بن ذى الجوشن گفت: او تنها خداوند را به زبان مى پرستد اگر بداند که چه مى گوید، (و سخنانش نامفهوم است).
حبیب بن مظاهر در پاسخ گفت: به خدا سوگند! من تو را مى بینم که خدا را به هفتاد زبان (آمیخته با انواع شکّ و تردیدها و ضدّ و نقیض ها) پرستش مى کنى! و من گواهى مى دهم که تو راست مى گویى ؛ نمى فهمى که امام چه مى گوید!! خداوند بر دل تو مُهر زده است.
سپس امام(علیه السلام) چنین ادامه داد: «فَإِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ هذَا الْقَوْلِ، أَفَتَشُکُّونَ اَثَراً ما أَنِّی اِبْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ؟ فَوَاللّهِ ما بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ اِبْنُ بِنْتِ نَبِىٍّ غَیْری مِنْکُمْ وَ لا مَنْ غَیْرِکُمْ، أَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ خاصّةً.
أَخْبِرُونی، أَتَطْلُبُونی بِقَتیل مِنْکُمْ قَتَلْتُهُ؟ أَوْ مال اسْتَهْلَکْتُهُ؟ أَوْ بِقِصاص مِنْ جَراحَة».
(اگر به این سخن شک دارید؟ آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شما هستم؟!! به خدا سوگند که در شرق و غرب عالم، فرزند دختر پیامبرى ـ در میان شما و غیر شما ـ جز من نیست.
به من بگویید: آیا کسى را از شما کشته ام که از من خونبهاى او را مى طلبید؟ آیا مالى را از شما برده ام و یا کسى را مجروح ساخته ام که قصاص آن را از من مطالبه مى کنید؟!).
سکوت سنگینى بر سپاه دشمن سایه انداخته بود و کسى سخن نمى گفت.(5)
همچنین به هنگام به میدان رفتن برای نبرد با دشمن در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و فرمود:
«یا أَهْلَ الْکُوفَةِ! قُبْحاً لَکُمْ وَ تَرْحاً، وَ بُؤْساً لَکُمْ وَ تَعْساً، اِسْتَصْرَخْتُمُونا وَالِهینَ فَأَتَیْناکُمْ مُوجِبینَ، فَشَحَذْتُمْ عَلَیْنا سَیْفاً کانَ فی أَیْمانِنا، وَ جِئْتُمْ عَلَیْنا ناراً نَحْنُ أَضْرَمْناها عَلى عَدُوِّکُمْ وَ عُدُوِّنا، فَأَصْبَحْتُمْ وَ قَدْ آثَرْتُمُ الْعَداوَةَ عَلَى الصُّلْحِ مِنْ غَیْرِ ذَنْب کانَ مِنّا إِلَیْکُمْ، وَقَدْ أَسْرَعْتُمْ إِلَیْنا بِالْعِنادِ، وَ تَرَکْتُمْ بَیْعَتَنا رَغْبَةً فِی الْفَسادِ، ثُمَّ نَقَضْتُمُوها سَفَهاً وَ ضِلَّةً لِطَواغیتِ الاُْمَّةِ، وَ بَقِیَّةِ الاَْحْزابِ، وَ نَبَذَةِ الْکِتابِ، ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَتَخاذَلُونَ عَنّا وَتَقْتُلُونا، أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ»؛ (اى کوفیان! رویتان زشت و سیاه باد! و غم و اندوه قرینتان، و به سختى و مرگ گرفتار شوید! شما ما را مشتاقانه براى فریادرسى خود خواندید، ولى چون به سوى شما آمدیم، شمشیرى که در دستان ما بود، بر ضدّ ما به کار بستید. و آتشى که ما بر ضدّ دشمنان شما و خود افروخته بودیم، آن را در برابر ما شعله ور ساختید! بدون آن که از ما گناهى نسبت به شما سرزده باشد. عداوت و دشمنى را بر صلح و آشتى برگزیدید، و به دشمنى با ما شتافتید و با غوطه ور شدن در فساد، بیعتى را که با ما بسته بودید، رها ساخته و ـ از روى جهل و نادانى و پیروى گمراهانه از سرکشان امّت و بازماندگان احزاب جاهلیّت و دورافکنان کتاب الهى ـ آن را شکستید.
آرى، شما همان کسانى هستید که دست از یارى ما برداشتید و ما را به کشتن دادید. لعنت خدا بر ظالمان باد!).(6)
همه مى دانیم کوفیان با نماینده امام(علیه السلام) بیعت کرده بودند و در نامه هاى خود وعده هرگونه همکارى و ایثار و فداکارى داده بودند، امّا این گروه سست و ناتوان و نادان و بى اراده، همین که با نخستین مشکل یعنى تهدیدهاى ابن زیاد روبه رو شدند، همه چیز را به فراموشى سپردند؛ نه تنها پیمان ها را شکستند و دست از یارى امام(علیه السلام) برداشتند، بلکه شمشیرى که براى یارى او آماده کرده بودند به روى او کشیدند و آن را به خون او آغشته کردند!
و این است سرنوشت افراد ترسو و بى اراده. این است پایان شوم عمر پیمان شکنان بى وفا.(7)
پی نوشت:
(1). تاریخ ابن عساکر، ج 14، ص 218.
(2). مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 252-253 و بحارالانوار، ج 45، ص 5-6.
(3). سوره یونس، آیه 71.
(4). سوره اعراف، آیه 196.
(5). تاریخ طبرى، ج 4، ص 322-323 ; ارشاد مفید، ص 448-450 و بحارالانوار، ج 45، ص 6-7 (با مقدارى تفاوت).
(6). فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 212-213.
(7). گردآوری از کتاب: «عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1388 هـ.ش، ص 411 و 415 و 514.
سایت جامع سربازان اسلام
نصیحت،نصیحت امام،روز عاشورا،نصحیت امام حسین،نصیحت امام حسین در روز عاشورا،نصیحت دشمن،نصیحت کردن،روش نصیحت کردن،نصیحت دشمنان در روز عاشورا توسط امام حسین(ع)