راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام و یاد خداوند حاضر و ناظر این بلاگ جهت ترویج و تبلیغ مباحث معرفتی و بصیرتی ایجاد شده است امیدوارم که مفید فایده باشد

خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ق.ظ

یادی ‌از ‌تخریبچی ۱۸ ساله + وصیت نامه

یادی ‌از ‌تخریبچی ۱۸ ساله + وصیت نامه

خواهر تخریبچی شهید مفقود الجسد "هادی رجب نسب" به بیان خاطره ای ازخداحافظی وی پرداخته است که خواندن آن نکات قابل تاملی را در بر دارد.  

 

او می رفت در حالی که مادر هم چنان نظاره گر قدم هایش بود. وقتی می خواست برود نگاهش ، نگاه خاصی بود، غریبانه، انگار نگاهش پر بود از حرف های نا گفته، دلواپسی، اما مصمم رفتن ...

روزهای آخر سرد زمستان بود ...گاه گداری از برنگشتنش حرف می زد، رفتنی که بازگشتی نداشت.

در نامه ای به برادر کوچکش نوشت :

"می خواهم برایت از والفجر چهار که شهید شدن پانزده نفر از نزدیک ترین دوستانم بود تعریف کنم .

محمود جان امروز صبح ساعت هشت بود که دلم غمگین و منتظر، لحظه شماری عملیات می کردم، ناگهان هواپیماهای عراقی دور پادگان را بمب باران کردند ، در همین حین

برادرانم مشغول وضو و به آسمان خیره شده بودند و من در حالی که بالا ساختمان بودم ، پدافند ها شروع به شلیک کردن که سر صدای عجیبی ایجاد شده بود.

 ناگهان یک انفجار مهیبی رخ داد که در یک لحظه آسمان تیره و تار شده بود به طوری که هیچ چیزی دیده نمی شد و من در عرض چند ثانیه به سرعت پایین ساختمان آمدم،

ناگهان صحرای کربلا را جلوی چشمانم دیدم .

یکی سر نداشت و یکی دست و یکی جسمش پاره پاره شده بود. نمی دانم چطور برایت تعریف کنم ...  از اینکه زیاد گناه کردم و کوله بارم سنگین شده و از قافله عقب افتاده ام و شهادت نصیبم نشده. از آن روز تا حالا همیشه در تنهایی گریه می کردم و اعتراض می کردم ! چرا من را تنها گذاشتید؟؟ این رسمش نبود..!

من آن شمعم که خاکستر ندارم ، شهید مکتبم ، پیکر ندارم"

وصیت نامه این شهید بزرگوار به شرح ذیل است:

۱.    ای کاش بودید و می دیدید که شهادت در راه خدا چقدر شیرین است. وصال به معشوق در آخرین لحظات زندگی و زمزمه کردن زیر لب تا آخرین لحظاتی که به طرف لقاء الله پرواز کنی، چقدر دلنشین است.

۲.    ای ملت ایران شما امروز باید راه امام حسین (ع) را دنبال کنید. ای امت بیدار همیشه در صحنه شما امروز باید ابراهیم و اسماعیل تان را به قربانگاه ببرید باید با عشق و علاقه کوله بار فرزندانتان را ببندید و راهی جبهه کنید. شما باید در آزمایش خداوندی با رو سفیدی و پیروزی کامل بیرون آیید و آن وقت محمد (ص) می فرماید: چه امتی داشتم، عاشقانه جان پسران خود را تقدیم دین من می کنند.

۳.    پدر و مادر عزیزم! مرا عفو کنید، مرا ببخشید که فرزند خوبی برای شما نبودم... حلالم کنید.

۴.    مادرجان اگر من به جبهه می روم به خاطر رضای خدا است. ما امانت خدا در دست شما بودیم، اکنون هنگام پس دادان امانت است. پس با نیتی پاک و با خلوص آن را تقدیم الله نماید.

۵.    پدرم و مادرم به برادران دیگر بگویید که برادرت در جبهه نبرد همچون شیر و با اراده پولادین شهید شده و بگویید خودتان را بسازید و ساختن را از نفس باید آغاز کرد که اسلام آینده به حسین ها و اصغرها و محمود ها نیاز دارد.

 ۶.    خواهرانم! شما هم زینب وار رسالتی دارید که ان شاء الله انجام می دهید. با حجابتان مشت محکمی بر دهان یاوه گویان و دشمنان اسلام و قرآن بزنید."

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۰
حبیب غفاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی