راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2

مباحث معرفتی ، بصیرتی ، قرآنی ، اجتماعی و سیاسی

راه روشن2
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام و یاد خداوند حاضر و ناظر این بلاگ جهت ترویج و تبلیغ مباحث معرفتی و بصیرتی ایجاد شده است امیدوارم که مفید فایده باشد

خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

علل تشکیل سقیفه  بعد از رحلت پیامبر(ص) با وجود تصریح پیامبر (ص) به ولایت و امامت علی (ع) 

بدیهی است که  با وجود بیست و سه سال مجاهدت وحرکت عظیم و تمدن ‏ساز پیامبر (ص) متأسفانه باید اذعان داشت که ریشه‏های جاهلیت، شرک و اشرافیت قریش و باندهای سیاسی - اقتصادی فاسد گذشته همچنان حیات داشتند و هنوز نمرده بودند .

 این عناصر منحط فرصت ‏طلب و مرتجع، در ساختارهای جدید یا حل و هضم نشدند و یا اینکه فریبکارانه و ریاکارانه خود را جزء گروندگان و مؤمنین به اسلام جا می‏زدند. این حرکت‏های منافقانه و ریا محور؛ همواره مایه نگرانی پیامبر(ص) بود و با ارتحال آن رهبر الهی، همان ریشه‏ها و حرکت‏ها دوباره سر برآورد و انقلاب و حرکت انسان‏ساز و معنوی نبوی را متوقف و منحرف ساخت.

 پیامبر مکرم اسلام(ص) با پیش ‏بینی چنین وضعی در زمان حیات خویش فرموده‏اند: «اسلام باغربت آغاز شد و بزودی غریب می‏شود، پس خوشا غریبانی که مصلحند و آنچه را از سنت من پس از من فاسد شده دوباره اصلاح نمایند.»[ ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج10,ص98]

تحلیل وقایع و رویدادهای این دوره و تـدبـّر کـافـی در تـاریـخ صدر اسلام، به ویژه سیره ی شریف نبوی  به روشنی نشان می دهد که رفتار و موضع گیری های این دسته از صحابه، مصداق بارز رفتار منافقانه است و بر پیشانی بسیاری از صـحـابـه مـهـر ایـن اتـهـام را می زند که اسلامی طمع ورزانه داشته اند نه ایمانی خالصانه.

 این دسته از مـنـافـقـان بـرای مصالح اسلام تا جایی که در راستای هدف های مطلوب خودشان باشد تـلاش مـی کنند.

علامه ی طـبـاطـبـائی در ایـن بـاره مـی فرمایند: «در مـیـان جـوامـع مـردان بـسـیـاری دیـده می شوند که به دنـبـال هـر دعـوتـگـری راه مـی افـتـنـد و بـر گـرد هـر فریادی تجمع می کنند. بدون آن که از نیروهای مخالف هر چند توانا باشند پروا کنند. اینان با اصرار تمام زندگی خود را به خطر می اندازند، به این امید که روزی هدفشان را به اجرا درآورند و بر مردم حکومت کنند و اداره ی امور را بـه تنهایی در دست گیرند و در زمین از دیگران برتر باشند... حتی چنین منافقانی، تا آن جا که بتوانند جامعه را تقویت می کنند و مال و مقامشان را در راه آن فدا می سازند، به این منظور که اوضاع جامعه به سامان آید و برای بهره برداری خودشان آماده شود و آسیاب امور مسلمانان در راسـتـای مـنافع شخصی آنان به گردش درآید.

آری این گونه منافقان هرگاه متوجّه شوند که چیزی امنیت و اقتدار آنان را به خطر می اندازد، با آن به مخالفت بر می خیزند و کارشکنی می کنند تا این که امور را به مجرای هدف های فاسد خودشان باز گردانند.»

طمع به آینده اسلام وچشمداشت به آینده، از انگیزه های قوی پیوستن به اسلام و درآمدن زیر پرچمش بود که از هـمـان روزهـای آغـازیـن ظـهور اسلام در مکّه مکرمه شکل گرفت! زیرا:

اولا: کسانی از آنها با یهودیان و مسیحیانی که اخبار جنگ ها و حوادث آینده را از پیشینیان خود به ارث برده بودند، ارتباط نزدیک داشتند. و اعراب در مـوضـوع هـای اعـتـقـادی و حـوادث مـربـوط بـه آیـنـده بـر آرای اهل کتاب اعتماد می کردند.برای مثال برخی از صحابه، برای کمک گرفتن از اندیشه آنان چنان اصرار و پـافـشـاری داشـتند که جرأت کردند با کمال جسارت، صفحاتی از تورات را بیاورند و بر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بخوانند و بدین وسیله آن حضرت را به شدّت بیازارند! در خبر آمده است:

عمر بن خطاب [به نزد حضرت] آمد و گفت: من نزد یکی از برادران یهودیم (از قریظه) رفتم و او سـخـنـان پـرمـعـنـایـی را از تـورات بـرایـم نوشت، آیا اجازه می دهید که آن را برای شما بـخـوانـم؟(راوی گـویـد) چـهـره رسـول خـداصلی الله علیه و آله و سلم دگـرگـون شـد؛ و عـبـدالله گـفـت: خـدا عـقـل تـو را مـسخ کند آیا رنگ رخسار پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را نمی بینی؟[مسند احمدبن حنبل ج 3 ص 387] . 

 آن گونه که در قـرآن کـریـم آمـده اسـت، اهـل کـتـاب حـتـی بـه ویـژگی های جسمی و روحی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آگاهی کـامـل داشـتـنـد: (کسانی که به انها کتاب داده ایم اورا می شناسند همان گونه که پسرانشان را می شناسند)  و در گفت و گو با مردم، او را پیامبر خاتم و پیروز معرفی کردند. اهـل کـتـاب هـنـگـامـی کـه پـیـامـبـر اکـرم صلی الله علیه و آله و سلم بـه رسـالت مـبـعـوث شـد، ایـن مـوضـوع را با برخی اعراب در میان گذاشتند و تاءکید ورزیدند که آینده از آن پیامبر اسلام و دعوت تازه اش خواهد بود.

در روایـتـی آمـده اسـت کـه در یـکـی از سفرهای تجاری ابوبکر به شام، یکی از راهبان،هنگام ظـهـور پـیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را در مکّه به او خبر داد؛ و به او دستور داد که در شمار پیروان آن حضرت درآید. وی چون از سفر بازگشت، مطلع شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردم را به سوی خداوند دعوت می کند و بی درنگ نزد آن حضرت رفت و اسلام آورد.[البدء والتاریخ ج5 ص77] .

عـثـمـان بـن عـفان گوید که او در یکی از دروازه های شام از زنی کاهن شنید که احمدصلی الله علیه و آله و سلم ظهور کـرده اسـت، آن گـاه بـه مـکـّه بازگشت، دید که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مبعوث گشته و مردم را به سوی خداوند عزّوجلّ دعوت می کند.[دلائل النبوه اصفهانی ص70] .

د ربـاره ی اسـلام طـلحـة بـن عـبیدالله گویند: در بُصری بود که از راهبی شنید پیامبری به نام احـمـد ظـهـور کـرده اسـت. چون به مکّه رفت، شنید که مردم می گویند: محمد پسر عبدالله ادعای پـیـامـبـری کـرده اسـت. آن گـاه نـزد ابوبکر رفت و موضوع را از او جویا شد. او نیز وی را از موضوع آگاه ساخت و نزد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم برد؛ و طلحه اسلام آورد.[مستدرک الحاکم ج3 ص396] .

دوما: در میان اعراب کسانی بودند که نسبت به واقعیّت سنّت های اجتماعی و قانون منازعه و آینده آگاهی و شناخت داشتند؛ و مـی دانـسـتـند که دعوت بی رونق پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مکّه، به زودی پیروز خواهد شد و آوازه اش در همه جا خواهد پیچید.

چـنان که یکی از مردان بنی عامر بن صعصعه پرده از این حقیقت برداشته می گـویـد: «بـه خـدا سـوگند، اگر من این جوان قریشی را در اختیار می داشتم، همه عرب را به وسیله ی او می خوردم.» وی به رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم چنین پیشنهاد کرد: «اگر ما با تو بیعت کنیم و آن گاه خداوند تو را بر مخالفانت پیروز سازد، آیا می پذیری که پس از تو قدرت و جانشینی از آن مـا بـاشـد؟»

حضرت در پاسخ فرمود: «جانشینی من امری الهی است و او در هر جا که خود بـخـواهـد قرارش می دهد.»

مرد عامری گفت: آیا می خواهی که پس ما در مقابل عرب جان نثار تو باشیم و پس از آن که خداوند تو را پیروز کرد قدرت از آن دیگران باشد؟ ما را به قدرت تو نیازی نیست؛ و [با این استدلال] دعوت آن حضرت را نپذیرفتند.[السیره النبویه ابن هشام ج2 ص66] .

همچنین اسلام آوردن بعضی ازآنها نه از روی اعتقاد وایمان قلبی بلکه به خاطر مصلحت واز روی ناچاری بوده.

 پس از فتح مکه ودیگر فتوحات بعدی در سالهای بعد از هجرت بالخصوص در سال نهم هجری نمایندگان قبایل مختلف عرب وگاهی گروهی از آنان به سرپرستی سران خود به حضور پیامبر شرف یاب می شدند واسلام وایمان خود را ابراز می داشتند که به سال «عام الوفود» شهرت یافت و جمعیت زیادی با حفظ ساختارهای قبیله‏ای، عرفیات عربی جاهلی و با انگیزه‏هایی که عمدتاً نا استوار و غیر صمیمی بود به حوزه اسلام وارد شده بودند اینان اسلام را نه از روی شناخت وایمان قلبی بلکه فقط بخاطر مصالح موقت وترس از قدرت روز افزون اسلام پذیرفتند.

قرآن کریم به طور صریح به این مسئله اشاره کرده است:

قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم...؛  ای رسول! اعراب بر تو منت نهاده گفتند ما بی جنگ و نزاع ایمان آوردیم به آن‏ها بگو شما که ایمانتان از زبان به قلب وارد نشده است‏به حقیقت هنوز ایمان نیاورده‏اید، لیکن بگویید ما اسلام آوردیم....

یکی ازدلایل براین مدعا این است که بعد از فوت پیامبر(ص) برخی از قبایل جزیرة‏العرب اعلان کردند که دیگر هیچ‏گونه ارتباط دینی و حکومتی با مدینه ندارند و بر اعتقادات و باورهای قدیم خود برگشته‏اند. ظهور پیامبران دروغینی همچون طلیحة‏بن‏خویلد، سجاح، مسیلمه کذاب و اسود عنسی با انگیزه‏های حسادت به سیادت قریش، شرکت در حاکمیت متمرکز جزیرة‏العرب، تصور باج گونه داشتن از حکم دینی زکات و... همه بیان کننده درک ناقص و ناتمام این قبایل از دین اسلام و مبانی آن می‏باشد..

عـلاوه بـر این ها کسانی بودند که در آغاز به اسلام ایمان آوردند، اما در ادامه ی راه پس ازروبه رو شـدن بـا دشـواری هـای فـراوان و دیـدن صـدمـه هـای بـزرگ و یـا امـثـال شـبـهـه هـای گـمـراه کـنـنده ای که در نبوّت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ایجاد تردید می کرد، از دین برگشتند، اما بی دینی شان را از روی ترس پنهان کردند. اینان تا هنگامی که کفر و ارتدادشان را پنهان می داشتند منافق به شمار می آمدند.

از آنـچـه گذشت به روشنی درمی یابیم که جریان نفاقی  که از همان آغاز ظهور اسلام در مکّه مکرّمه در صف جامعه اسلامی نفوذ کرد؛ و با ورود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه مـنـّوره و تشکیل دولت اسلامی به صورت یک پدیده ی خطرناک اجتماعی ظاهر شد .نداشتن اسلام راستین توده قبایل عرب شرایط را چنان دشوار کرده بود که رسول الله (ص) در اظهار فرمان الهی درباره امامت و جانشینی علی (ع) با دشواریها و بیم هایی مواجه گشت.

 «ای رسول ابلاغ کن آنچه را به تو نازل کردیم (ولایت علی ابن ابیطالب) که اگر اعلام نکردی رسالتت را انجام نداده ای وخدا تورا از شر (منافقین) حفظ خواهد کرد»مائده 65.

علاوه بر این در بین اعراب  و تیره‏های مهم قریشی از جمله بنی امیه  حس برتری جوئی بر دیگر اعراب بسیار زیاد بود بطوریکه از اینکه پیامبر گرامی اسلام (ص) از بنی هاشم بود, نه تنها بنی ‏امیه بلکه سایراعراب را نیز به حسادت وا داشت این حسادت تا حدی بود که رسماً به نبوت پیامبر اعتراض کرده و کسان دیگری را مستحق نبوت می‏دانستندو اصولا این گونه مسائل بود که قریش، و برخی از همپیمانان آن مثل بنی مخزوم را قبل ازفتح مکه، در برابر اسلام قرار داد.  مغضوبیت بنی‏هاشم در نزد همه جناحهای قریش بویژه بنی‏امیه، افزون بر سوابق تاریخی پیش از اسلام، به واسطه به هلاکت رسیدن بسیاری از افراد و سران این جناحها به دست علی (ع) و حمزه (ع) عموی پیامبر هم بود،این دشمنی‏های قبیله‏ای و جاهلی مزبور با بنی‏هاشم و امام علی (ع) در دمادم ارتحال پیامبر افزونی بیشتر می‏یافت. »[ محمد فقط پیامبری است که پیش از او نیز پیامبران آمده‏اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به افکار و عقاید جاهلیت باز می‏گردید؟]

از طرفی در مدینه نیزحسادت برخی از قبایل متنفذی وجود داشت که اساساً تصورشان از اسلام پیروزی قبیله‏ای خاص بر قبایل دیگر بود درست به همان صورت که زمانی برخی از قریشیان، مطرح شدن اسلام را بهانه‏ای از سوی بنی‏هاشم برای غلبه بر دیگر خاندانهای قریشی تلقی می‏کردند. مانند بنی‏عامرکه از همان دوران بعثت در اندیشه جانشینی رسول الله (ص) بودند و حتی اسلام آوردن خود را منوط به این می‏دانستند که پیامبر پس از خویش «امر» و حکومت را به آنان تفویض کند که این حسادت وبرتری قبیله ای اعراب در روز سقیفه بخوبی نمایان می شود آنجا که  به نقل از تاریخ الطبری،« ابو بکر گفت: این، عمر است و این، ابو عبیده. با هر کدام که خواستید، بیعت کنید. آن دو گفتند: نه! به خدا سوگند، ولایتِ بر تو را به عهده نمی‏گیریم؛ چرا که تو برترینِ مهاجران و یکی از دو تنِ در غار و جانشین پیامبر خدا در نماز هستی و نماز، برترین جزء دین مسلمانان است. پس، چه کس را سزاست که از تو پیش افتد، یا بر تو امیر شود؟ دستت را بگشا تا با تو بیعت کنیم. و چون آن دو رفتند که با او بیعت کنند، بشیر بن سعد، از آن دو پیشی گرفت و با او بیعت کرد. پس، حباب بن منذر ندا داد: ای بشیر بن سعد! قطع رحم کردی. خدا تو را بی یاور گذارد! چه چیز، تو را به این کار وا داشت؟ آیا امیر گشتن پسر عمویت را تاب نیاوردی؟....قبیله اوس، وقتی آنچه را بشیر بن سعد کرد و آنچه را قریش بدان فرا می‏خوانْد و آنچه را قبیله خزرج در امیر کردن سعد بن عباده می‏خواست، دیدند، در حالی که اُسید بن حُضیر در میان آنان بود، به یکدیگر گفتند:به خدا سوگند، اگر خزرج برای یک بار بر شما ولایت یابد، هماره بدان بر شما فضیلت خواهد داشت و هرگز سهمی از آن به شما نخواهد داد. برخیزید و با ابو بکر بیعت کنید! پس برخاستند و با او بیعت کردند و آنچه سعد بن عباده و خزرج برایش گرد آمده بودند، در هم شکست.

با توجه به آنچه در مورد جریان نفاق  گفته شد ودر شرایطی که هنوز مفاهیم عمیق اسلامی در ذهن و دل اعراب کاملا رسوخ نکرده و آن‏ها را از درون متحول نکرده بود پیامبر دارفانی را وداع گفت ودر حالیکه اهل بیت پیغمبر و امام علی علیه السلام در غم از دست دادن وبه خاک سپاری آن حضرت بودند؛ بلافاصله آنهایی که در پی رهبری وریاست وخلافت بر امت اسلامی بودند- پیش از آنکه آن‏حضرت به خاک سپرده شود-فرصت را غنیمت شمردند و با استفاده از تضادّهای داخلی انصار، حسادت های قبیله ای وشخصی و استفاده از اهرم زور و خشونت، به دوران جاهلیت  خود برگشتند و با استناد به «برتری قبیله‏ای» که قریش داشت دست به کودتای سیاسی در سقیفه زند و خلیفه اول را به عنوان جانشین رسول خدا (ص) معرفی کردند.

شیعه و اهل سنت شک ندارند در این که: سوره توبه در سال نهم هجرت نازل شد و آن وقت یک سال از عمر رسول الله می ماند ولی حدود دو سوم این سوره از منافقان صحبت می کند، معلوم می شود که در اواخر عمر آن حضرت منافقان در اوج خود بوده اند لذا مسأله منافقان تا آخر عمر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم حل نشد و پیوسته در تزاید و شدت بود.

حال چطور بلافاصله پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با  تشکیل سقیفه و انتشار نتایج آن، دیگر آن رفتاری کـه مـنـافقان در دوران پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم داشتند، به چشم نمی خورد؛ و این جریان بزرگ و خطرناک اجـتـمـاعـی، یـکـبـاره پـنـهـان گـردیـد. به راستی چه شد، جریانی که روزی از چنان نیرویی برخوردار بود که پیش از جنگ احد سیصد تن از سپاه نهصد یا هزار نفری اسلام را از ورود به مـیـدان نـبـرد بـاز داشـت؛  و در دیـگر رویدادها نیز مواضع زشت و ذلت بارش را اعـلام مـی کـرد و تـا واپـسـیـن روزهای زندگانی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مکرورزی و دسیسه چینی می کرد، یکباره پنهان گردید؟ دلیل این که پنهان شدند چه بود؟ و چرا دیگر از آنها خبری نمی رسید؟

آیاهـمـه افـراد یـا رهـبـران و اعـضـای فـعـال آن پیش از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نابود یا یکجا کشته شدند؟؟

آیا بلافاصله پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و بر اثر این مصیبت جانکاه، منافقان بـه شـدّت تـکان خوردند و به خود آمدند و چنان متأثر شدند که یکباره به خدا روی آوردند و تـوبـه کـردند و همگی خالصانه ایمان آوردند؛ و به این ترتیب اسلامشان نیکو گردید؟؟

و عجیب تر آنکه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و شکست رهبری اسلام، مدت 25 سال خبری از منافقان در تاریخ اسلام دیده نمی شود، گوئی در مدت 25 سال خلافت خلفای ثلاثه، چاه طویلی کنده شد و همه منافقان در آن فرو رفته و ناپدید شدند، و بعد از 25 سال چون امیرالمؤمنین به خلافت رسید باز نفاق از نو زنده شد؟ آری پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، جریان نفاق، زمام امور را خود به دسـت گـرفـت، و پـس از تـشـکـیـل سـقـیـفـه جـریان اسلام و جریان نفاق در یک مجرا و راستا قرار گرفتند و بدون عهد و پـیـمـان و بـه صـورت خـودجـوش بـه صـلح رسـیـدنـد و به این ترتیب برخورد و تعارض و مخالفت از میانشان رخت بربست! منافقین بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آنچه می خواستند پیدا کردند و دیدند حکومتی به وجود آمده که می شود با آن کنار،آمد لذا در آن جذب شده و دارای مقامهایی گردیدند و دم فرو بستند، حقیقت جز این نمی تواند باشد. البته به شرط آن که بررسی کننده این حوادث و کسی که آنها را مورد ژرف اندیشی قرار می دهد، از سلطه ی قداست دروغینی که تبلیغات گمراه کننده امویان، پیش از مرگ صحابه مشهور، برایشان، ابداع کرده است بیرون باشد.

ولی اهل سنت بر این باورند صحابه عدالتشان قطعی است وبعد از رحلت پیامر(ص) کاری بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام نداده اند.

بـرای اثـبات این موضوع که گروهی از صحابه در دایره نفاق یا همسوبا آنان قرار می گیرند، همین بس که بـدانـیـم ایـنـان در کـاری کـه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم مقرر داشته بود، ایجاد مانع می کردند، چنان که خدای متعال می فرماید:

(وَ إِذَا قـِیـلَ لَهـُمْ تـَعـَالَوْا إِلَی مـَا أنـزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسـُولِ رَأیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودا).

و چـون بـه ایـشـان گـفـتـه شـود: «بـه سـوی آنـچـه خـدا نـازل کـرده و بـه سـوی پـیـامـبـر [او] بـیایید؛ منافقان را می بینی که از تو سخت روی برمی تابند

واژه «صـَدّ» در آیـه شـریـفـه بـه مـعـنای روی گردانیدن، خودداری ورزیدن و باز داشتن است. ایمان تنها به فرمانبرداری مطلق از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در همه ی آنچه آورده اسـت و احـسـاس حـرج نـکـردن از آنـچـه مـقـرر داشـتـه اسـت و تـسـلیـم کـامـل نـسـبت به فرمان آن حضرت است؛ و این از حقایق بزرگ و روشن قرآنی است که نیاز به توضیح ندارد.

 اسلام واقعی، تسلیم مطلق نسبت به فرمان خدا وپیامبرش می باشد. امیر المومنین علی (ع) چنین می فرماید : «الاسلام هو التسلیم» اسلام چیزی جز تسلیم در برابر دستورهای آن چیزی نیست.

حال اگر مواردی یافت شود که نشان دهد بعضی از صحابه حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتار کرده‌اند ،نه تنها بی اساس بودن این باور اهل سنت را روشن و ثابت می کند بلکه در ایمان واقعی  واسلام حقیقی بعضی از صحابه نیزشک می کند و چه برسد به اینکه بعد از رحلت پیامبر(ص) خود را جانشین آن حضرت بدانند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۹
حبیب غفاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی