داوری درباره بهترین خطّ
روزى حضرت فاطمه زهرا علیها السلام مشغول انجام کارهاى منزل بود و دو فرزند عزیزش حسن و حسین علیهما السلام خطّى را نوشته بودند و هر یک ادّعا مى کرد، که خطّ من بهتر و زیباتر است .
پس جهت قضاوت نزد مادرشان آمدند و از او خواستند تا نظر دهد که خطّ کدام یک بهتر و زیباتر مى باشد .ولى حضرت زهرا علیها السلام براى آن که هیچ کدام را ناراحت نکند اظهار داشت: از پدرتان سؤال نمائید.
پاداش پاسخگوئى به مسائل
روزى زنى نزد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام وارد شد و گفت: مادرى دارم ضعیف و ناتوان که براى انجام نماز، مسئله اى برایش پیش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دریافت نمایم .
حضرت زهرا علیها السلام پس از گوش دادن به سخنان آن زن ، جوابش را داد و آن زن دو مرتبه سؤال خود را تکرار کرد و حضرت دوباره جواب او را داد.
و به طور مرتّب آن زن سؤ ال خود را بازگو کرد تا آن که به ده مرتبه رسید و حضرت زهرا علیها السلام بدون هیچ گونه احساس و اظهار ناراحتى پاسخ او را بیان مى نمود.
ابن عباس
مى گوید: آن هنگام که بیمارى حضرت فاطمه شدت یافت ، به اسماء بنت عمیس
فرمود: آیا نمى بینى من در چه حالى هستم ؟ مبادا مرا روى تخته اى بگذارید
که جنازه ام ظاهر باشد!
اسماء گفت : نه به جان خودم سوگند، بلکه نظیر آن تابوتى را براى تو درست مى کنم که در حبشه دیده ام .
حضرت
زهرا به وى فرمود: پس نمونه آن را به من نشان بده ! اسماء فرستاد تا از
بازار شاخه هاى تازه خرما آوردند. آنگاه آن تابوتى را که در حبشه دیده بود،
ساخت و آن اولین تابوتى بود که ساخته شد.
حضرت
زهرا پس از دیدن آن تابوت خندان شد و هیچ وقت غیر از آن موقع خندان نشده
بود. سپس پیکر آن بانو را شبانه بردیم و دفن نمودیم و عباس بن مطلب بر
جنازه آن بانو نماز خواند. عباس و على و فضل بن عباس در قبر آن بانو وارد
شدند.
"خداحافظ رفیق" در پایی که جاماند.
این تصویر مرا به یاد دوستم سالار شفیع نژاد می اندازد. شانزده سالم بود که در جاده خندق پایم قطع شد و به زمین افتادم. سالار بهم گفت: سیدناصر! من نمی تونم تو رو رها کنم و بروم. گفتم نروی اسیر می شوی. سالار مانده بود بماند یا برود. صدای عراقی ها را از پشت سنگر می شنیدم ...
دوستی میگفت:
یک شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت
سوختگی ته دیگ ها از پدرم
عذرخواهی می کرد.
هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: عزیزم من عاشق ته دیگهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد وقتی رفتم به پدرم شب بخیر بگویم از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که ته دیگهایش سوخته باشد؟
خطبه علیا مخدره حضرت زینب کبری(س) در کوفه
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
بشیر بن خزیم اسدی گوید :
زینب دختر علی را در آن روز دیدم، به خدا سوگند زن با حیایی را تا آن روز سخنورتر از او ندیدم؛
گویا که کلمات را با زبان گویای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام جاری می نمود،
حضرت زینب سلام الله علیها به مردم اشاره کرد که ساکت شوید.
ناگهان نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.
آنگاه فرمود :
برخورد متفاوت به خاطر تفاوت رفتار با والدین
روزى پیامبر الهى در منزل خویش نشسته بود؛ که خواهر رضاعى آن حضرت بر ایشان وارد شد.
چون حضرت رسول ، نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن کرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند.
پس از آن ، رسول خدا صلوات اللّه علیه با تبسّم و خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد، بعد از گذشت لحظاتى خواهر حضرت از جاى برخاست و از حضور مبارک آن بزرگوار خداحافظى کرد و رفت .
استغفار دوای هر دردی
مردى خدمت حضرت حسن مجتبى آمد و از قحطى و گرانى به آن حضرت شکایت نمود، پس حضرت به او فرمود: از خدا طلب آمرزش کن، و مرد دیگرى آمد و به آن حضرت از فقر و تهى دستى شکایت کرد، پس حضرت به او هم فرمود از خداوند (جهت گناهان خود) استغفار و طلب آمرزش نما، و مرد دیگرى آمد و به آن حضرت عرض کرد از خدا بخواه و دعا کن که خداوند پسرى بمن لطف فرماید، پس باو هم فرمود: از خدا طلب آمرزش نما، پس ما (حضار مجلس) به آن حضرت عرض کردیم مردانى چند خدمت شما آمدند و از چیزها و گرفتاریهاى گوناگون شکایت داشتند و تقاضاى مختلفى نمودند و شما همه آنها را باستغفار و طلب آمرزش امر فرمودى، پس حضرت فرمود: من این را از پیش خود نگفتم و همانا در این باره از فرموده خداوند (در قرآن) پند گرفتم و استفاده نمودم (که فرموده:) اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِل السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً (از پروردگار خود طلب آمرزش نمائید همانا او بسیار آمرزنده است تا آنکه از آسمان بر شما باران پشت سر هم بفرستد و شما را بمال و ثروتها و پسرها کمک و مدد فرماید، و براى شما باغها و نهرها قرار دهد.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص81.)
یک روز، زنی با یک مجله در دست پیش شوهرش میآید و میگوید، عزیزم، این مقاله فوقالعاده است. یک فعالیتی را توضیح میدهد که هر دوی ما میتوانیم برای بهتر کردن زندگیمان آن را انجام دهیم. موافقی امتحانش کنیم؟»
همسرش میگوید، حتماً!
زن توضیح میدهد، این مقاله میگوید که یک روز هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی درمورد همدیگر که دوست داریم تغییر دهیم تهیه کنیم. چیزهایی که اذیتمان میکنند، اشکالات کوچک و از این قبیل. و بعد فردای آن روز این لیست را به همدیگر بدهیم، موافقی؟
شوهر لبخند زده میگوید، موافقم!
امروز غروب تو تاکسی نشسته بودیم.کمی که رفتیم ناگهان آقای راننده ظبط ماشین رو روشن کرد و یه ترانه که غنا از سر و کولش میبارید پخش کرد.منم بهش محترمانه گفتم (آقای راننده این آهنگ مناسب نیست).ایشون هم که نسبتا جوون بودن یه لبخند ملیحی زد و آهنگ رو خاموش کرد و رادیو رو روشن کرد.
ﮔﺮﮔﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، به دﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ می گشت ﮐﻪ ﺁن رﺍ ﺩﺭ آﻭﺭﺩ.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻪ ﻟﮏ ﻟﮑﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺰﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ. ﻟﮏ ﻟﮏ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﮐﺮد و ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ آﻭﺭﺩ ﻭ ﻃﻠﺐ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﮐﺮﺩ.
ﮔﺮﮒ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
همین که ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ آﻭﺭﺩﯼ ،ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ؟!
نخل خشکیده و رطب تازه
امام جعفر صادق فرمود: در یکى از سفرهاى امام حسن مجتبى صلوات اللّه علیه براى عمره، بعضى از افرادى که معتقد به امامت زبیر بودند؛ حضرت را همراهى مى کردند.
پس کاروانیان در مسیر راه خود، در محلّى جهت استراحت فرود آمدند؛ و در آن مکان درخت خرماى خشکیده اى وجود داشت که در اثر بى آبى و تشنگى خشک شده بود.
حضرت کنار آن درخت خرما رفت و نشست ، در این اثنا یکى از افراد کاروان به آن حضرت نزدیک حضرت شد؛ و کنارش نشست .
بعد از آن که مقدارى استراحت کردند، آن شخص که معتقد به امامت زبیر بود سر خود را بالا کرد و پس از نگاهى به شاخه هاى خشکیده نخل ، گفت : اى کاش این نخل رطب مى داشت ؛ و مقدارى از آن را میل مى کردیم .امام حسن مجتبى فرمود: آیا اشتها و علاقه به آن دارى؟
رخ تو در نظر آمد مراد خواهم یافت *** چرا که حال نیکو در قفای فال نیکو ست
مسافری خسته که از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری اسـتراحت کند غافـل از این که آن درخت جـادویی بود ، درختی که می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد…!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی که آرزویـش را کرده بود در کنـارش پدیـدار شـد !!!
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. کاش غذای لذیـذی داشتم…
شأن جمهوری اسلامی تربیت بانوان اندیشمند و مادران نمونه است نه زنان آوازهخوان
عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان گفت: خوانندگی زنان نه منطبق با آرمان های نظام جمهوری اسلامی است که ما زمینه ساز و مشوق این موضوع باشیم و نه اینکه خواسته حامیان نظام اسلامی است.
منیره نوبخت، رئیس سابق شورای فرهنگی اجتماعی زنان، با بیان اینکه یکی از اهداف نظام جمهوری اسلامی، فراهم کردن شرایط برای رشد و ارتقاء مردم، خصوصا زنان در همه عرصه هاست، به خبرنگار ایران اسلامی گفت: خوانندگی زنان نه منطبق با آرمان های نظام جمهوری اسلامی است که ما زمینه ساز و مشوق این موضوع باشیم و نه اینکه خواسته حامیان نظام اسلامی است که هنر نظام جمهوری اسلامی ایران زنان خواننده ای را تربیت و به جهان معرفی کند.
سؤال حبیب از امام حسین علیه السلام
مـن الـحـسین بن علی بن ابی طالب الى الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر اما بعد:
یاحبیب، فانت تـعـلـم قـرابتنا من رسول اللّه صلی الله علیه و آله و انت اعرف بنا من غیرک، و انت ذوشیمة و غیرة فلا تبخل علینا بنفسک، یجازیک رسول اللّه صلی الله علیه و آله یوم القیامة.(1)
از حسین بن على به مرد فقیه، حبیب بن مظاهر.
اى حبیب! قرابت ما را با پیامبر صلی الله علیه و آله مىدانى و تو بهتر از دیگران ما را مىشناسى و شخص آزادمرد و غیرتمندى هستى. از جان خود بر ما مضایقه مکن، رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد.
درون خودش کلنجاری داشت با خودش. برای کسی آشکار نمیکرد اما گاهی توی حرفهایش، میزد بیرون. هر بار که بر میگشت و مینشستیم به حرف زدن، حرفهایش بیشتر بوی رفتن میداد و اگر توی حرفهایش دقیق میشدی میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل میکند. آن اوایل، یکبار که از معرکه برگشته بود، وسط حرفهایش خیلی محکم گفت:
حضور سرزده آقا در منزل شهیدان سجادیان؛ خانواده ای که 5 شهید تقدیم کرد
چندی پیش همسر شهید سید حمزه سجادیان و مادر شهیدان سید قاسم، سید داود،
سید کاظم و سید کریم سجادیان در گفتگویی از تلاش هایش برای دیدار با رهبر
معظم انقلاب و دست بوسی حضرت آقا در سال 88 در ایام شلوغی فتنه آن سال و
آرزوی دیدار مجدد ایشان سخن گفته بود.
مادر شهیدان سجادیان بیان داشته بود: در همان ایام شلوغیهای فتنه 88. در
دیدار خصوصی بهجز ما چند خانواده شهید دیگر هم بودند، تقریباً 20 ــ 30
نفری میشدیم. آقا با همه سلام و احوالپرسی کردند. آقا در آن دیدار از ما
یکی یکی پرسیدند: چه نسبتی با شهدا دارید. خیلی خوب بود. مزهاش هنوز زیر
زبانم هست. دوست دارم باز هم چنین دیداری فراهم باشد.
جوانی با دوچرخه اش به مرد میانسال عصا به دستی برخوردکرد,
پسرک به جای اینکه ازاو عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جایش بلندشود،
شروع به خندیدن و مسخره کردن او نمود؛
و راهش راکشید و رفت؛
مرد میانسال صدایش زد و گفت: چیزی از شما به روی زمین افتاده است.
جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود؛
مرد میانسال به اوگفت:
زیاد نگرد؛
مروت و مردانگی ات به زمین افتاده و هرگز آنرا نخواهی یافت؛
زندگی اگر خالی از ادب , احساس , احترام به بزرگترها و اخلاق باشد، هیچ ارزشی نخواهد داشت.
اخیرا #رییس_جمهور در برخی محافل به بیان حوادث تارخی با مضمون #عفو_و_بخشش در جامعه میپردازد از جمله سخنان ایشان در ارتباط با پذیرش #توبه_حر توسط امام حسین علیه السلام و همچنین بخشش وحشی توسط پیامبر اسلام.
مصاحبه با مستبصر ژاپنی خانم اتسوکو هوشینو
از چگونگی آشنایی تان با اسلام شروع کنیم؟
****عنایت شهدای گمنام به همسایه****
خانمی در نزدیکی حرم شهدای گمنام زندگی می کند که کرامت شهدای گمنام شامل حالش شده است. مطلب زیر را ایشان که مایل نبود اسمش را ذکر نماییم برای یکی از خواهران خادم حرم نقل کرده بود که در اینجا به آن اشاره می شود:
1. تولد و کودکی
2.نوجوانی و جوانی
3.یادی از پیمان جوانمردان یا (
حلف الفضول )
4.ازدواج محمد ( ص )
5.آغاز بعثت
• به گزارش پایـگاه جوان انقلابی ؛ در آبان سال ۱۳۵۶ واقعه ای رخ داد که امام(ره) آنرا عطیه خداوندی نام نهادند و آن رحلت مشکوک «آیت الله سیدمصطفی خمینی» فرزند مبارز امام بود. مردم با سوابقی که از رژیم داشتند آن اقدام را از جانب شاه دانستند. این حادثه موجی از انزجار در بین مردم برانگیخت و به پاس احترام به رهبر تبعیدیشان در سرتاسر ایران- به خصوص تهران و قم مجالس عزاداری برپا کردند.
امام حسن عسکری علیه السلام یازدهمین پیشوای شیعیان، و پدر بزرگوار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در سال 232هـ /845م چشم به جهان گشود، پدر بزرگوارش امام دهم حضرت هادی علیه السلام و مادرش، بانوی پارسا و شایسته «حدیث» یا «حدیثه»[1] و در برخی منابع نامش را «سوسن»[2] و «عسفان»[3] یاد کردهاندو در سال 260هجری قمری به شهادت رسیده دنیا را به درود گفتند.
از مشهورترین القاب امام عسکری علیه السلاممیتوان به «الصّامت»، «الهادی»، «الرّفیق»، «الزّکی»، «النقی» و «الخالص» اشاره کرد.[4] «ابن الرضا» لقبی است که امام جواد علیه السلام و امام عسکری علیه السلام هر دو به آن شهرت یافتهاند.[5]